دوشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۹

رو نوشت به خودم

تو یه عوضی ِ کثافت ِ به تمام معنا هستی

پی نوشت

در راستای پست قبلی
  • @ یک عدد دختر: لینک ویدئو هیلتر نیست. ببینی متوجه منظورم میشی. به عنوان یه پسر حتی حاضرم با اون پسره ی توی کلیپ رابطه داشته باشم!
  • @ پوریا و شادی: من که نگفتم میخوام ورزش فکری بکنم. گفتم میخوام بشینم و فکر کنم که دارم ورزش میکنم!
  • @ مینا و بقیه: طرح و رنگ ِ جدید چشم رو موقع خوندن اذیت میکنه؟

یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹

487

یه چند وقتی میشه رفته رو مخم که حتما برم باشگاه و هیکل رو مثه این پسره بیارم رو فرم. ولی از اونجایی که نه پایه دارم و نه دل و دماق کافی واسه تنهایی باشگاه رفتن، بنابراین فقط با قدرت ِ فکر ورزش بدنی میکنم... باشد که رستگار شوم!

در ابن لحظه توجه شما را به نوا ی روح بخش آقای گیلمور دعوت مینمایم، باشد که شما هم رستگار شوید.

جمعه، آذر ۰۵، ۱۳۸۹

486

امروز از اون جمعه ها بود که هیچی ازش نفهمیدم.
تقریبا میشه گفت که همه ی قسمت های مزخرفش رو خواب بودم!

دوشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۹

mission to mars

از اینجا و خیلی جاهای دیگه خوندم که ناسا برای پروژه مریخ داره کارمند استخدام میکنه.
فقط یه شرط خیلی ساده داره: باید بری که دیگه برنگردی!

پ.ن: کسی میدونه فرم ثبت نام رو چطوری میتونم پیدا کنم؟ میخوام برم به بشریت خدمت کنم.

یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹

484

چند وقته که همه ش خواب ِ آدم هایی که از وبلاگستان و گودر میشناسم رو میبینم. آدم هایی که میشناسم ولی هیچ وقت ندیده م.
حالا هم میخوام یه خواهش ازتون بکنم، میشه لطفا از خواب های من بیرون برید؟

جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۸۹

چگونه آخر هفته خود را به گند بکشیم

مواد لازم:
یک عدد پنجشنبه جمعه ی پاییزی + یک نفر با مقادیری افکار افسرده، به هم ریخته، خسته، پوسیده و تخمی + کسالت به مقدار لازم

طرز تهیه:
ترجیحا بعد از ظهر که از سر کار به خانه برگشتید کسی خانه نباشد تا "مواد لازم" حسابی عمل بیایند و برای پخت آماده شوند.
اول کمی پای tv بنشینید و همه ی کانال های موجود در رسیور را زیر و رو کنید. توجه داشته باشید که فارسی ۱ دقیقا مثل ماکروویو عمل میکند. زمان ماکروویو را تا موقعی که حالتان حسابی به هم بخورد زیاد کنید.
اکنون به سراغ یخچال رفته و از روی گشادی مفرط مقداری شیر در کاسه ریخته و به میزان دلخواه کورن فلکس شکلاتی به آن اضافه کرده و در حالی که گودر میخوانید نوش جان کنید.
نمیدانید ساعت چند است که اهل بیت مراجعت مینمایند. حرف میزنند، سر و صدا میکنند، شلوغ میکنند و شما دیوانه میشوید.
لباس میپوشید و iPod تان را برمیدارید و تا میتوانید در خیابان ها راه میروید. برای تاثیر بیشتر توصیه میشود تا playlist ی به نام walking when I'm dep را که از قبل آماده کرده اید مرور کنید.
ساعت ۱ و نیم بامداد به خانه برگردید.
تا هر موقع که احساس کردید خواب دارد چشمانتان را میگیرد گودر بازی کنید.
جمعه ترجیحا بعد از اذان ظهر بیدار شوید.
در اتاق خود بمانید و از معاشرت با سایر اهل خانه اکیدا خودداری کرده و روزه ی سکوت بگیرید.
از ساعت ۱۱ شب به بعد میتوانید آلارم گوشی را برای فردا صبح روشن کنید.
بهتر است تا قبل از ساعت ۱ خواب باشید.

نتیجه گیری اخلاقی:
با این روش شرط میبندم فردا هفته خوبی را آغاز خواهید کرد!

سه‌شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۹

مذهب چیست

يک فيلسوف تابحال يک روحانی را نکشته است، در حاليکه روحانيون فلاسفه زيادی را کشته‌اند.
" دنيس ديروت "

وقتی که مردم بيشتر آگاه مي‌شوند، کمتر به روحانی و بيشتر به معلم توجه می‌کنند.
" رابرت گرين اينگر سول "

دين بهترين وسيله برای ساکت نگه داشتن عوام است.
" ناپلئون بناپارت "

وقتی مروجين مذهبی به سرزمين ما آمدند در دست شان کتاب مقدس داشتند و ما در دست مان زمين هايمان را داشتيم. پنجاه سال بعد ما در دست کتاب مقدس داشتيم و آنها زمين‌های ما را.
" جومو کيانتا "

روحانی نسبت به برهنگی و رابطه طبيعی دو جنس حساسيت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت به راحتی می‌گذرد.
" سوزان ارتس "

قسمت‌هايى از انجيل را که نمی‌فهمم ناراحتم نمی‌کنند، ولی قسمت‌هايی از آن را که می‌فهمم معذبم می‌کنند.
" مارک تواين "

به من بگو قبل از تولد کجا بوده‌ای تا به تو بگويم پس از مرگ کجا خواهی رفت.
" نيچه "

مذهب مردم را متقاعد كرده كه: مردی نامرئی در آسمانها زندگی می‌كند كه تمام رفتارهای تو را زير نظر دارد، لحظه به لحظه آن را. و اين مرد نامرئی ليستی دارد از تمام كارهايی كه تو نبايد آنها را انجام دهی، و اگر یکی از اين كارها را انجام دهی او تو را به جايي می‌فرستد كه پر از آتش و دود و سوختن و شكنجه شدن و ناراحتی است که بايد تا ابد در آنجا زندگی كنی، رنج بكشی، بسوزی و فرياد و ناله كنی. ولی او تو را دوست دارد!!
" جورج كارلين "

يكی از بزرگترين تراژدی‌های بشريت اين است كه اخلاقيات به وسيله دين دزديده شده است.
" آرتور سی كلارک "

آنجا كه علم پايان مييابد، مذهب آغاز می‌گردد.
" بنجامين ديزرائيلی "

دين افساری است که به گردن تان می‌اندازند تا خوب سواری دهيد، و هرگز پياده نمی‌شوند. باشد که رستگار شويد..
" کائوچيو "

اولين روحانی جهان اولین شيادی بود که به اولین ابله رسيد!
" ولتر "

شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹

یکی از همین خوشبوها...

روزی که اولین پستم رو اینجا نوشتم تصمیم گرفته بودم تا هیچ کدوم از آدم های دنیای واقعی، وبلاگم رو نخونن. لااقل نمیخواستم تعدادشون زیاد باشه. اما نشد!
وقتی بدونی که خیلی از دوستان ِ دور و نزدیک، بعضی از بچه های فامیل، و حتی مادرت گاهی وبلاگت رو میخونن یه جورایی ترس برت میداره.
اون اوایل هر موقع که چیزهای بو دار* میخواستم بنویسم ناخوداگاه صورت همه ی آدم های آشنایی که حدس میزدم ممکنه منو بخونن دورم جمع میشدن و از بالا به من و مانیتور نگاه میکردن.
کم کم ترسم ریخت و این قضیه برام عادی شد و هر مطلب بو دار*ی که دلم خواست نوشتم.

ده دوازده روز پیش یکی از همین بو دار*ها نوشتم و بعد بنا به دلایلی حذفش کردم و فقط گذاشتم توی گودر بمونه. اما لامصب سر از جاهایی در آورد که به هیچ وجه فکرش رو هم نمیکردم.
و بعدش هم یه مقادیری گند زده شد به همه ی اون روابط. روابطی که دوستشون داشتم و شاید حالا حالاها میتونستن ادامه داشته باشن.

حالا همه ی اینا رو نوشتم واسه اینکه بگم
آهای... ای همه ی اونایی که منو کم و بیش میشناسین...
هر چیزی که اینجا میام مینویسم رو فورا نذارید توی اون فرمتی که از من سراغ دارید. شخصیت بیرونی ام رو اجازه بدید بیرونی بمونه. هر آدمی واسه خودش یه سری نگفتی داره، راز داره، درد و دل داره، حرف هایی داره که دلش میخواد بگه اما هیچ کس نشنوه. شاید حرف هایی باشن که باید به زبون بیاره تا از شر سنگینی چند ساله اش خلاص بشه. همین.

* : یعنی نوشته ای که بیش از حد شخصی باشه. یا ممکنه یه نفر با خوندش اون موضوع رو به خودش بگیره. از این جور چیزها کلا.

چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۹

480

همه ی ما وبلاگی ها، گودری ها و فیس بوکی ها دردهای مشترکی داریم. دردهایی که ما رو از دنیای واقعی به گودر و توییتر و... فراری میدن تا به دنیای خیالی مون پناه ببریم.
هرقدر بیشتر دوست مجازی داشته باشیم و لایک خورمون بیشتر باشه معنیش اینه که تنها تریم، بیشتر از بقیه مشکل داریم، غم داریم، عقده های فرو خورده داریم، خشم داریم، حرف داریم...