جمعه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۹

443

آهای آقا / خانم "روان پریش" عزیز
با اینکه من همه آیتم های شیر شده ت رو خونده م اما شماره شون صفر نمیشه!
یکی دو هفته ست جلو اسمت (1) مونده و اعصاب و روانم رو به هم ریخته
تو رو به جون هرکی دوست داری یه نگاهی به شیر آیتم هات بنداز بین ایرادش چیه
دیوونه میشم وقتی که شماره آیتم های خونده نشده ی گوگل ریدرم صفر نیست!!!
خیر از جوویت ببینی

سه‌شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۹

442

جدیدترین شیرین کاری ام اینه که یک بطری کامل ِ 1 و نیمی آب رو در 2 نفس بالا میرم!

پ.ن: دلم میخواد الان اینو با هم گوش کنیم...

یکشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۹

441

لامصب هوا اینقدر داغ شده که صبح اول وقت با اینکه تازه دوش گرفتی، بدنت خیس ِ آب میشه.
از ساعت 2 به بعد هم باید گشاد گشاد توی سایت راه بری.
بعد از ظهر هم وقتی میری زیر دوش انگار که 2 حبه ذغال (زغال؟ ) گذاشتن اونجات!

دوشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۹

440

از من به شما نصیحت که هرگز ماشین تون رو توی پارکینگی که باید سوییچ رو هم روی ماشین بذارید، پارک نکنید.
چون ممکنه اون آقا کس/خله به سرش بزنه ماشین رو برداره ببره یه پارکینگ دیگه که نزدیک همون پارکینگه و به هیچ کدوم از کارکنان پارکینگ هم خبر نداده باشه که یه همچین شاهکاری کرده.
بعد ممکنه شما که برگشتی، کل ِ 6 طبقه رو 2 ساعت ِ تمام زیر و رو کنی و در نهایت به این نتیجه برسی که ماشین رو دزد برده!
گفتم در جریان باشی اگه یه همچین اتفاقی افتاد سکته نزنی :دی

سه‌شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۹

اندر حکایات من و گودر بازی

یه زمانی یادمه که وقتی بروزرم رو باز میکردم، بعدش اتوماتیک صفحه ی gmail م باز میشد، از بس که دوستش داشتم، از بس که عاشقش بودم، یه جورایی حکم زنم رو داشت.
اما از یه مدتی (که دقیقا یادم نیست از کِی) به این طرف، اولین صفحه ای که باز میکنم گوگل ریدره، تمام مدت چشمم به این subscriptions هاست تا ببینم کدومشون زرد میشن که من مثه جانی ها بپرم باز کنم بخونمش!
همه ش هیجان این رو دارم که ببینم چندتا آیتم خونده نشده دارم!
فید هر چیزی که تونسته ام رو چپونده ام اونجا و دنیا رو از سوراخ گوگل ریدر میبینم!
اینقدر تنبل شده م که همه وبلاگ ها رو از همونجا میخونم، حتی ممکنه وبلاگ ِ خودم رو هم بیخیال بشم و بجاش از توی گوگل ریدر بنویسم!

نتیجه گیری اخلاقی: کلا گوگل ریدر و گودر بازی انسان را ک/ون گشاد مینماید، و ایضا معتاد!

یکشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۹

me, myself & anena

من و "anena"  هوس کرده ایم 2 تایی با هم مهاجرت کنیم.
anena همان "برگ گل" م است، اسم مستعارش. این اسمش را برای این دوست دارم که 2 طرفه است. چپ و راست ندارد، خوانده میشود.
با آننا برویم یک جای سرد سیر که بالای آمریکاست، 2 تا آپارتمان فسقلی ِ دیوار به دیوار کرایه کنیم. اگر درهای ورودی رو به رو باشند چه بهتر.
باید خانه جدا داشته باشیم برای آن وقت هایی که حوصله کسی را نداریم، برای وقت هایی که باید تنها بگذرانیم. اما باید با هم باشیم و با هم زندگی کنیم، و بعد ها اگر همه چیز خوب پیش رفت move together کنیم.

نزدیک خانه کافه ای دنج هست که بعدها تبدیل به پاتوق ما میشود. که بعدترها مک بوکم را بردارم و وبلاگم را از همانجا آپدیت کنم. کافه ای که در ابتدای ورود به مملکت خارجه بتوانم در آن کاری دست و پا کنم و قسمتی از امورات روزها و ماه های اولیه را بگذرانم. آننا هم باید فکری به حال خودش کند، گرچه اوضاعش آنقدر خوب هست که نیازی به اینجور کارها ندارد!

کم کم که وضعمان بهتر شد و برای خودمان دوستانی دست و پا کردیم، هر از گاهی با رفقا دور هم جمع شویم و مهمانی بگیریم.
باکس های 6 تایی آب/جو بگیریم، با بر و بچ بشینیم و بازی های NHL تماشا کنیم و تیم محبوبمان را تشویق کنیم.
یا مثلا غذای چینی سفارش بدهیم و در کنارش یک عدد پیتزای کینگ سایز، و همه یا هم شام بخوریم.





در آن زمان هم که هنوز دوست ِ درست و حسابی پیدا نکرده ایم، با آننا میشینیم و 2 تایی است/ریپ پو/کر بازی میکنیم. سعی میکنم برنده باشم و همه ی چیپس ها را ببرم و در نهایت La  Senza یش را هم از تنش در بیاورم...
...و آخر ِ بازی هم که روشن است، تا فردا صبح جانانه از هم تشکر میکنیم!!!







نزدیک خانه ایستگاه مترو داریم.
گاهی وقت ها که دیر از خواب بیدار شده ایم، از همان کافه پاتوقمان 2 لیوان قهوه take away میگیریم، مافین شکالاتی هم ایضا، و صبحانه را در مترو میخوریم.
هر از گاهی هوس میکنیم برویم سینما و 2 تایی یک پاکت بزرگ پاپ کورن را روی دسته صندلی مان بگذاریم و 2 ساعت بعد ببینیم که نیمی از ذرت بو داده ها روی لباس هایمان است!

شنبه شب ها تا صبح بیرون باشیم و خوش بگذرانیم، چهارشنبه ها برویم خرید، پنج شنبه شب ها وقتی خسته از سر کار برگشته ایم 2 تایی روی کاناپه لم بدهیم و تلویزیون تماشا کنیم و موزیکی گوش کنیم، یکشنبه ها ظرف های کثیف طول هفته را بشوریم و لباس چرک ها را ببریم رخت شور خونه، دوشنبه ها بریم جیم، جمعه ها مهمانی بدهیم و بگیریم، سه شنبه ها هم روز استقلال، هر کاری که دلمان خواست میکنیم!

اینها که نوشتم قسمتی از فانتزی خارجی ام است که همیشه دوست داشته ام داشته باشم!
واسه تنوع بیا زمین صافه گوش کنیم
پ.ن: برای بزرگتر دیدن عکس ها روی آنها کلیک کنید. با تشکر :دی

شنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۹

رابطه ی من و مگس!

هوا به حدی داغ شده که بعد از ظهرها تو دفتر، وقتی دارم لباس کارم رو عوض میکنم مگس ها از سر و کله م بالا میرن!

جمعه، تیر ۱۱، ۱۳۸۹

436

باز دوباره افتاده م روی اون مود ِ چس ناله های بی سر و ته که خودم هم نمیفهمم مرگم چیه.

پ.ن: لامصب دلم براش تنگ شده قد خر. اینقده که میخوام زمین رو گاز بگیرم ):