پنجشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۹۶

command + delete

دقیقا نمی‌دانم کِی این اتفاق افتاده، اما حتما نوت بوکم سر جای همیشگی‌اش بوده است. اصولا اهل رمز گذاشتن و این مسخره بازی‌ها هم نیستم. لابد کاری داشته و بعد از آن از روی کنجکاوی آمده بوده تا سر از خرت و پرت‌های توی کامپیوترم در بیاورد. نمی‌دانم. من که هیچ وقت خودم را در یک همچین موقعیت‌هایی نمی‌گذارم که حتی یک در صد بخواهم وسوسه بشوم و بروم سر از چیز میزهای خصوصی آدم‌ها در بیاورم. آدم‌ها که می‌گویم حالا نه همه آدم‌ها.. منظورم آنهایی ست که نزدیک هستند. آنهایی که بیشتر از بقیه اهمیت دارند. از پدر و مادر و خواهر و برادر بگیر تا زن و شوهر و دوست و رفیق.

همین چند دقیقه پیش بطور اتفاقی فهمیدم که کلی از یادداشت‌ها و عکس‌ها و فایل‌هایی که فقط مربوط به خود "من" بوده‌اند، دیگر وجود خارجی ندارند و به دیار باقی شتافته‌اند. نمی‌توانم درک کنم که چه فعل و انفعالاتی در مغز یک نفر می‌افتد که یکباره تصمیم به حذف قسمت‌هایی از خاطره و حافظه آدم می‌گیرد؟ شما را به تمام مقدسات قسم که با اطرافیانتان از این کارها نکنید.. آن کلیدهای لعنتی را فشار ندهید

جمعه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۶

720

در این دو و ماه چندی که گذشت اسنپ تنها منبع درآمد برایم بوده است. راستش، به عنوان یک شغل تمام وقت به آن آسانی که فکرش را می‌کردم نیست اما خب در شرایط فعلی چاره بهتری ندارم.
حتی توضیح اینکه تا چه اندازه در مخمصه هستم چهار ستون بدنم را می‌لرزاند. تقریبا هر شب یکی دو بار از خواب می‌پرم و توی خواب از بس که عرق می‌کنم بالش آنقدر خیس می‌شود که انگار یک پارچ آب رویش خالی کرده باشی.
نمی‌دانم کی و کجا مرتکب چه گناهی شده‌ام که هر روز یک آلت جدید برایم راست می‌شود!!