سه‌شنبه، فروردین ۰۲، ۱۴۰۱

سالی که نکوست

 سالی که نکوست.. از شروع تخمی‌اش پیداست!!

بله. درست حدس زدید. رکورد زدم. تقریبا ۴ ساعت بعد از شروع ۱۴۰۱ به جان هم افتادیم و حسابی از خجالت همدیگر در آمدیم. برایم مهم نیست دیگر. چیزی برای از دست دادن ندارم. رد داده‌ام.

کل امروز در این فکر بودم که ای کاش کار تعطیل نبود و می‌توانستم بروم دفتر و بشینم پشت میز و فقط به مانیتور نگاه کنم و توی فکرهایم غرق شوم. تنها راه فرارم از این وضع مزخرف کار کردن است. فاک.. فاک.. فاک..

یکشنبه، اسفند ۲۹، ۱۴۰۰

Last Hours of 1400

 چند ساعت دیگر سفره ۱۴۰۰ هم تمام می‌شود. اگر خیلی خلاصه بخواهم بگویم، امسال از نظر کاری به نسبت از خودم راضی بودم، اما از باقی نظرها اصلا اوضاع خوبی نداشتم. باقی نظرها منظورم وضع سلامتی.. تفریح.. پول و زندگی مشترک و اینجور چیزهاست.

در عوض تا دلت بخواهد جنگ و دعوا داشتم. خسته. خشمگین. پا در هوا. مستأصل. خلاصه که اوضاع شیر تو شیری بود. ترجیح می‌دهم برای سال نو هیچ آرزو و امیدی نداشته باشم.

شنبه، اسفند ۲۱، ۱۴۰۰

I want a revenge

هشت نه روز دیگر پرونده ۱۴۰۰ هم بسته می‌شود. هنوز مطمئن نیستم که تا قبل از پایان سال باز هم چیزی خواهم نوشت یا نه. به هر حال ۱۴۰۰ به یک چشم به هم زدن تمام شد و در مجموع سال بدی نبود و شکایت خاصی هم ندارم.

تقریبا ۲ هفته پیش آمدم به دفتر جدید. جای خوبی است و حتی می‌توانم بگویم که شروع خوبی داشتم و از این بابت خیلی خوشحالم. امیدوارم که بتوانم انتقام این سه چهار سال گذشته را بگیرم.