دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۴۰۱

هشت و سی و چهار دقیقه

زمان شروع کار در دفتر ما ساعت ۹ است. در طول شش ماه گذشته محض رضای خدا من برای ۶ بار هم که شده سر موقع دفتر نبوده‌ام و دیروز از مقامات بالا اخطار کتبی گرفتم. علاوه بر جریمه تاکید شده بود که تا زمان از پیش تعیین نشده‌ای باید راس ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه دفتر باشم.
امروز به مکافات ۸ و ۳۴ دقیقه ورود زدم و حدود نیم ساعت بعد، از بالا پیام رسید که حتی امروز هم سر وقت نیامدی!!
خندیدم و گفتم واقعا دست خودم نیست.
حوالی ظهر رئیس آمد و نشست کنارم و خندید و گفت: امیدوارم که ناراحت نشده باشی. می‌دانم که سیستم کار کردنت چطور است و من هیچ مشکلی با این مدل کار کردن تو ندارم اما بقیه ممکن است جنبه نداشته باشند و باعث بشود که نظم بقیه به هم بریزد و می‌دانم که درک می‌کنی.
خندیدم و گفتم درک می‌کنم و سعی خودم را می‌کنم تا ورود و خروج مرتب‌تری داشته باشم.

شعور داشتن خریدنی نیست. با هیچ آمپول و قرصی هم نمی‌شود به کسی شعور داد. واقعا باید قدر اینجور آدم‌ها را دانست.

دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۴۰۱

PS5

تقریبا ۲ هفته پیش بود که تصمیم گرفتم دوباره برای خودم پلی‌استیشن بخرم. توی آخرین جلسه مشاوره، تراپیست عزیزم تجویز کرد که باید برای خودم ایجاد خوشحالی کنم.

از مطب که بیرون زدم، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که مثل سگ دلم پلی‌استیشن می‌خواهد.

آبان ماه پارسال بود که از سر ناچاری پلی‌استیشن ۴ را فروخته بودم و از همان موقعی که به دست صاحب جدیدش داده بودمش، تا چند هفته بعد جای خالی‌اش درد داشت.

کم‌کم خودم را راضی کرده بودم که حالا همچین چیز خاصی هم نبود و اصلا همان بهتر که به یک پسر بچه فروختمش.. اما ته دلم واقعا دوست داشتم کنسول بازی داشته باشم.

وقتی که تراپیست گفت برو و کارهایی که خوشحالت می‌کند را انجام بده.. بدون معطلی به یکی از دوستانم زنگ زدم که فلانی، پی‌اس۵ دیجیتال اِدیشن با یک دسته قرمز اضافه می‌خواهم.. جان من همین الان با پیک بفرست خانه!!

که البته، بخاطر اینکه خیلی ذوق داشتم، فردا شب به دستم رسید و ظاهرا آن شب، یک نفر همه پی‌اس۵ های شهر را یکجا خریده بوده و هدفش این بوده که ۲۴ ساعت من را توی کف نگه دارد!!

خلاصه اینکه هر ۲ روز تعطیلی تاسوعا / عاشورا مشغول بازی بودم و هر روز عصر که برمی‌گردم خانه، حتی برای چند دقیقه هم که شده، با اسباب بازی نازنینم خوش می‌گذرانم.