یکشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۹۷

Workers & Trucks

دیشب به بهانه تبریک تولد یکی از دوست‌های صمیمی‌ام داشتم برایش روی واتساپ پیام می‌دادم که چند دقیقه بعد آنلاین شد و شروع کردیم به خوش و بش و گپ زدن.
آخرین بار که علی را دیده بودم حدود ۲ سال پیش بود، شاید هم بیشتر.
یک روز صبح که تازه کرکره فروشگاه را بالا داده بودم و داشتم خرت و پرت‌های شب قبل را توی کیسه زباله می‌انداختم از پشت سرم صدای آشنایی سلام کرد. باور نمی‌کردم خودش باشد.
حدود پنج شش سال پیش (شاید هم بیشتر) مهاجرت کرد و رفت آمریکا و تگزاسی شد.

نمی‌دانم سر چی شد که به علی گفتم "آدم می‌تونه توی آمریکا باشه و تراک نداشته باشه؟ من که اگه یه روز پام به آمریکا رسید، اولین کاری که می‌کنم، می‌رم یه تراک خفن برا خودم می‌خرم و حسابی باهاش کیف می‌کنم"
و بعد ازش پرسیدم تو هم تراک داری؟

به قول خودش چون از بچگی در کنار پدرش بوده و اجرای هزار جور ساختمان متفاوت را از نزدیک دیده بود، همه درس‌هایی که ما برای پاس کردن‌شان جانمان بالا می‌آمد را علی عین آب خوردن با نمره بالا پاس می‌کرد. مسائل اجرایی را به مراتب از بیشتر استادها بهتر می‌دانست و دانشگاه و درس خواندن برایش بیشتر جنبه تفریح داشت. سال ۸۳ یا ۸۴ که ترم ۶ و ۷ بودیم، دوتایی با هم یک کار واقعی گرفتیم و از صفر تا صد را خودمان انجام دادیم. راستش را بخواهید علی همه کاره بود و من بیشتر سعی می‌کردم چیزهایی که توی کتاب‌ها خوانده بودیم را در عمل ببینم. در واقع تازه داشتم می‌فهمیدم چی به چی است.

علی خندید و گفت اینجا خیلی‌ها روانی تراک هستن. خدایی خیلی باحاله اما من نه، ندارم. با اینکه مصرفش بالاست اما خیلی حال می‌ده. اون اوایل خیلی وسوسه شدم بگیرم اما خانومم دوست نداره و نگرفتم.
تعریف کرد که یکی از دوست‌هاش یدونه FORD F250 super duty داره و وقتی که توش می‌شینی انگار که توی طبقه دوم یه آپارتمان کوچیک با کلی امکانات نشستی. نرم و فوق العاده پر شتاب.
با خنده تعریف کرد که وقتی برای اولین بار پشت فرمون تراک می‌شینی اولین حسی که به آدم دست می‌ده اینه که چرا نفر کناری اینقدر ازت فاصله داره!!

بعد من گفتم که عاشق Ford Raptor زرد هستم و اگر روزی به آمریکا رسیدم، اولین ماشینم بدون شک همین خواهد بود. فقط تو هم قول بده من را توی شرکتت استخدام کنی تا هر روز بروم سر فلکه و کارگرها را بریزم عقب تراک و بیاورم سر ساختمان و عصر هم ببرمشان همانجا پیاده شان کنم.
دیدم دارد قاه قاه می‌خندد.
گفت: اینجا همه کارگرها از داغون گرفته تا درست حسابی‌هاشون تراک دارن خودشون..

حرف‌هایمان که ته کشید، شب/روز بخیر کردیم. من رفتم که بخوابم و علی هم رفت که از روز تعطیلش لذت ببرد.

دیشب خواب می‌دیدم صاحب همین تراک زرد شده‌ام و با علی داریم ساختمان ولیعصر را می‌سازیم.