دیروز عصر بود که برای خودم نشستم و یک فیلم گذاشتم و دیدمش. خوب بود. از این هایی که وقتی به تیتراژ آخر میرسد
ناخداگاه اشک آدم در می آید.
دلیلش از دو حالت خارج نیست: یا فیلم خوب بوده، یا حال آدم خوب نبوده!!
تمام که شد آهنگ پایانی اش را دانلود + کردم و لباس پوشیدم و هدفون به گوش رفتم سر کار. شب هم پیاده به خانه آمدم و باز هم فقط همان را گوش کردم.
موقع رفتن داشتم به این فکر میکردم که شب وقتی برگشتم خانه، برایش ایمیل بزنم و چند کلمه ای برایش بنویسم و آهنگ را هم برایش بفرستم تا "او" هم گوش کند. واقعا دلم خواسته بود که او هم گوش بدهد.
ولی چند لحظه بعد یادم آمد که چند ماه پیش برایم تکست زده بود که "خیلی خوشحال است که توانسته با من تمام کند. کار درستی کرده و هر روز بیشتر از قبل مطمئن میشود."
راستش را بخواهید دیگر به دنبال دلیل و چرا نمیگردم. دنبال کشف کردن منطقی که داشت نیستم. فقط رهایش کردم، همین. این بار واقعا رها کردم. دقیقا یک سال گذشت. بس است دیگر، چقدر باید منتظر باشم؟ چقدر باید امیدوار باشم؟ چقدر باید خودم را زجر بدهم؟
خسته شدم دیگر.. حتی به زانو در آمدم. تسلیم شدم..
فهمیدم که درک درستی از آنچه که در بین ما بود نداشت. بارها تلاش کردم تا واقعیت را (از دید خودم) نشانش دهم، بارها سعی کردم آن چیزهایی که لااقل به نظر خودم درست است را برایش توضیح دهم، میخواستم احساس امنیت کند، میخواستم برایش آرامش باشم.
نشد، راهش را پیدا نکردیم.
اما یک چیز را میتوانم شرط ببندم. اینکه زمان خیلی چیزها را برایش روشن خواهد کرد. یک روزی میرسد که تمام اینها را خودش حس میکند.
با همه این حرفها، از ته دل آرزو میکنم که هیچ وقت به آن روز و آن حس نرسد. امیدوارم آنقدر دور شود که هیچ وقت یاد این لحظه ها نیوفتد.
ناخداگاه اشک آدم در می آید.
دلیلش از دو حالت خارج نیست: یا فیلم خوب بوده، یا حال آدم خوب نبوده!!
تمام که شد آهنگ پایانی اش را دانلود + کردم و لباس پوشیدم و هدفون به گوش رفتم سر کار. شب هم پیاده به خانه آمدم و باز هم فقط همان را گوش کردم.
موقع رفتن داشتم به این فکر میکردم که شب وقتی برگشتم خانه، برایش ایمیل بزنم و چند کلمه ای برایش بنویسم و آهنگ را هم برایش بفرستم تا "او" هم گوش کند. واقعا دلم خواسته بود که او هم گوش بدهد.
ولی چند لحظه بعد یادم آمد که چند ماه پیش برایم تکست زده بود که "خیلی خوشحال است که توانسته با من تمام کند. کار درستی کرده و هر روز بیشتر از قبل مطمئن میشود."
راستش را بخواهید دیگر به دنبال دلیل و چرا نمیگردم. دنبال کشف کردن منطقی که داشت نیستم. فقط رهایش کردم، همین. این بار واقعا رها کردم. دقیقا یک سال گذشت. بس است دیگر، چقدر باید منتظر باشم؟ چقدر باید امیدوار باشم؟ چقدر باید خودم را زجر بدهم؟
خسته شدم دیگر.. حتی به زانو در آمدم. تسلیم شدم..
فهمیدم که درک درستی از آنچه که در بین ما بود نداشت. بارها تلاش کردم تا واقعیت را (از دید خودم) نشانش دهم، بارها سعی کردم آن چیزهایی که لااقل به نظر خودم درست است را برایش توضیح دهم، میخواستم احساس امنیت کند، میخواستم برایش آرامش باشم.
نشد، راهش را پیدا نکردیم.
اما یک چیز را میتوانم شرط ببندم. اینکه زمان خیلی چیزها را برایش روشن خواهد کرد. یک روزی میرسد که تمام اینها را خودش حس میکند.
با همه این حرفها، از ته دل آرزو میکنم که هیچ وقت به آن روز و آن حس نرسد. امیدوارم آنقدر دور شود که هیچ وقت یاد این لحظه ها نیوفتد.
It's just another night
And I'm staring at the moon
I saw a shooting star
And thought of you
I sang a lullaby
By the waterside and knew
If you were here,
I'd sing to you
You're on the other side
As the skyline splits in two
I'm miles away from seeing you
I can see the stars
From America
I wonder, do you see them, too?
So open your eyes and see
The way our horizons meet
And all of the lights will lead
Into the night with me
And I know these scars will bleed
But both of our hearts believe
All of these stars will guide us home
I can hear your heart
On the radio beat
They're playing "Chasing Cars"
And I'm staring at the moon
I saw a shooting star
And thought of you
I sang a lullaby
By the waterside and knew
If you were here,
I'd sing to you
You're on the other side
As the skyline splits in two
I'm miles away from seeing you
I can see the stars
From America
I wonder, do you see them, too?
So open your eyes and see
The way our horizons meet
And all of the lights will lead
Into the night with me
And I know these scars will bleed
But both of our hearts believe
All of these stars will guide us home
I can hear your heart
On the radio beat
They're playing "Chasing Cars"
And I thought of us
Back to the time
You were lying next to me
I looked too close and fell in love
So I took your hand
Back through London streets I knew
Everything led back to you
So can you see the stars?
Over Amsterdam
You're the song my heart is
Beating to
So open your eyes and see
The way our horizons meet
And all of the lights will lead
Into the night with me
And I know these scars will bleed
But both of our hearts believe
All of these stars will guide us home
And, oooohh,
And, oooohh,
And, oooohh,
I can see the stars
From America
Back to the time
You were lying next to me
I looked too close and fell in love
So I took your hand
Back through London streets I knew
Everything led back to you
So can you see the stars?
Over Amsterdam
You're the song my heart is
Beating to
So open your eyes and see
The way our horizons meet
And all of the lights will lead
Into the night with me
And I know these scars will bleed
But both of our hearts believe
All of these stars will guide us home
And, oooohh,
And, oooohh,
And, oooohh,
I can see the stars
From America
۱ نظر:
میدونی سلمان واسم عجیب بود این مسیج دادنش
دلیلی نداره که حتی اگه کار درست هم کرده باشه اس بده تا تورو بچزونه ا
از اون جور ادما نیس که پشیمون بشه و نخاد اعتراف کنه ؟مث اینایی که وقتی قهرن و دعواشون میشه الکی میگن من خیلی خوبم و خیلی بهم خوش میگذره تا حرص طرف مقابل رو دربیارن ولی در باطن بدجور پشیمونن؟
ارسال یک نظر