دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۱

از اون موقع ها كه..

مغزت از خستگى ديگه از كار افتاده اما لنتى خاموش نميشه
دو سه روزه نخوابيدى اما هيچ نشونه اى از خواب نيست
تنگى نفس دارى
از اون موقع ها كه نميدونى چه اتفاقى داره ميوفته
كه دلت ميخواد هرچه زودتر از اين كابوس بيدار بشى
كه همه چيز از اول داره از جلو چشمات رد ميشه
از اون موقع ها كه هرگز تصورش رو نميكردى
از موقع ها كه سنگينيش داره خفه ت ميكنه

هیچ نظری موجود نیست: