قرار بود تا آخر بهمن از پایان نامه دفاع کنم و بعد از یک سال خردهای که این پایان نامه کوفتی را تمدید کرده بودم، بالاخره از دستش خلاص شوم.
استاد راهنمای عزیز مطمئن بود که تا اواخر بهمن حتما کد آزاد پیدا خواهد کرد و من میتوانم دفاع کنم. یک شیت بندی و ویرایش جزئیات نهایی را هم گذاشته بودم برای یکی از همین آخر هفتهها که داستان را جمع کنم و همه چیز خلاص بشود برود پی کارش.
آقای استاد پریروز زنگ زد و گفت هی فلانی، برای این ترم کد آزاد ندارم و باید خیلی فوری فرمهای فلان و بهمان را از سایت دانشگاه بگیری و ببری امضای مدیر گروه و استاد مشاور و استاد راهنما را پای برگهها بزنی. راستی، اسم استاد راهنما را آقای فلانی بزن و من هم به عنوان مشاور. در ضمن، اصلا هم وقت نداری و حتما باید اول بهمن دفاع کنی!!
حالا من نه شیت آماده داشتم و نه فایل پایان نامهام ویرایش شده بود.
میدانستم که بزرگترین مشکلم پیدا کردن خانم مدیر گروه، و بد تر از آن گرفتن امضایش است.
حوصله تان را سر نبرم. دیروز با مکافات از شرکت مرخصی گرفتم و رفتم دانشگاه، به امید اینکه بتوانم کمی زمان بخرم.
تیرم به سنگ خورد. دست از پا درازتر درخواست تمدید پایان نامه دادم و باید یک میلیون چهارصد هزار تومان توی جیب دانشگاه کنم.
هرچه زودتر باید کلک دفاع را بکنم و مدرک فوق لیسانس را بگذارم کنار لیسانس، شاید اینجوری آب بهتری از کوزه بیرون بیاید.