شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۷

سندرم خواب

با اینکه دکترم بارها تاکید کرده که کم خوابی برایم اصلا خوب نیست، اما این یکی دو ماه گذشته کمتر پیش آمده که شب‌ها زودتر از ساعت ۲ خوابیده باشم.
هفته پیش از آن هفته‌هایی بود که روزانه شاید ۵-۴ ساعت خواب مفید هم نداشتم. صبح با کلنگ از تخت جدا می‌شدم و دهانم در طول روز عین غار علیصدر باز بود.

صبح جمعه قرار بود با یک اکیپ کوهنوردی بزنیم بیرون و کلاه قاضی را فتح کنیم و برگردیم. شب قبل صبحانه و ناهار و وسیله‌هایمان را بستیم و تا به خودمان آمدیم که بخوابیم ساعت از ۲ هم گذشت!!
ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه چشم بسته آلارم گوشی را خاموش کردم و رفتم که آب جوش توی فلاسک بریزم و فوری ترانه را بیدار کنم تا لباس بپوشیم و برویم که دیدم صدایش عین لولای در شده و به زحمت می‌شد فهمید که چه دارد می‌گوید. سرما خورده بود.
در همان حالتی که داشتم روی تشک سقوط می‌کردم بهش گفتم به فلانی زنگ بزن و بگو ما نمی‌آییم و..
ساعت ۱ ظهر بیدار شدیم. انگار که با بیل کتکمان زده بودند، له و لورده، درب و داغان.
خیلی خوشحال چایی دم کردم و صبحانه‌مان را از کوله پشتی بیرون کشیدم و دوتایی نشستیم به بلعیدن. خیلی کیف داد. یک ساعتی جلو تلویزیون لش بودیم و باز دیدم که گشنه‌مان است. با اشتیاق زدیم به ساندویچ‌های ناهار.
چیزی نگذشت که متوجه شدم توان باز نگه داشتن پلک‌هایم را ندارم. سینه خیز خودم را به اتاق خواب رساندم و تمام.
ترانه دو دستی تکانم می‌داد و با آن صدای خنده دارش تاکید می‌کرد که ساعت ۸ شد. اول فکر کردم که صبح شده و خواب مانده‌ام، اما هوا تاریک بود. زمان و مکان از دستم در رفته بود. هاج و واج نگاهش می‌کردم فقط. به زحمت نشستم و یادم آمد که دنیا دست کیست.
نور چراغ‌های سالن چشمم را می‌زد. برای چند دقیقه روی کاناپه ولو شدم. باز دوباره گرسنگی پاچه‌ام را گرفته بود. حوالی ۱۰ شام خوردم و در کمال ناباوری ساعت ۱۲ داشتم خواب هفت پادشاه را می‌دیدم.

امروز صبح باز با کلنگ از خواب بیدار شدم و کل روز به حالت غار علیصدر بودم. الان هم بعد از پست کردن این نوشته می‌روم تا تخم مرغ‌های آب پز خوشمزه‌مان را بالا بندازم و بعد تا خود صبح عین خرس گریزلی خرناس بکشم.

۱ نظر:

مرجان گفت...

انگیزت خیلی بالاست که بعد یه هفته سخت قرار کوهنوردی میزاری
من وقتی خستم و خوابم میاد کلن جمعه رو بی برنامه میزارم تایکم این بدن بدبخت استراحت کنه و بتونه یه هفته دیگه کار کنه