از سوم چهارم فروردین برگشتم سر کار. حوصله ماندن توی خانه را نداشتم. تقریبا توی این یک سال گذشته، متاسفانه همیشه بیرون از خانه بودن را به داخل خانه بودن ترجیح دادهام. اگر میشد شبها یک جوری برگردم که فقط بروم بخوابم، قطعا همین کار را میکردم. بله، اوضاعمان اصلا تعریف ندارد.
الان هفته اول بعد از تعطیلات است و بخاطر کرونا دو هفته تعطیلی اجباری داریم. وضعیت خیلی کسشعری درست شده و هیچ کس نمیداند که دقیقا چه غلطی باید بکند. مملکت دقیقا از روی باد معده حضرت آقا اداره میشود.
یک جور وضعیت بلا تکلیف و پا در هوا دارم. خسته شدم. کم کم کاسه صبرم دارد سرریز میشود.