از راه رسیده م خونه. مامان یه ظرف کوچولو پره توت فرنگی میده دستم.
بعد همونجا، در همون حالت یه ابر بالای سرم درست میشه و خودمو میبینم که دارم روی یدونه nipple خامه میریزم (از همونا که مثه خمیر ریش اسپری میشه)، روی خامه هم یدونه از همون توت فرنگی ها رو میذارم. بعد چون خامه خنک بوده اونوقت خانوم برگ گل مذکور مور مورش شده، پوست نیپل و حومه دون دون شده.
منم در همون حال برای این صحنه رعشه میگیرم!
خواستم بگم یه همچین بدبختی هستم من
بعد همونجا، در همون حالت یه ابر بالای سرم درست میشه و خودمو میبینم که دارم روی یدونه nipple خامه میریزم (از همونا که مثه خمیر ریش اسپری میشه)، روی خامه هم یدونه از همون توت فرنگی ها رو میذارم. بعد چون خامه خنک بوده اونوقت خانوم برگ گل مذکور مور مورش شده، پوست نیپل و حومه دون دون شده.
منم در همون حال برای این صحنه رعشه میگیرم!
خواستم بگم یه همچین بدبختی هستم من
۲ نظر:
هی وای من !
عجب تصوری ... خیلی مردانه بود !
ما خانوما از این فکرهای بد بد که اصلا نمیکنیم :دی
beautiful
ارسال یک نظر