جمعه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۰

558

پدرم یک عادت احمقانه دارد. و البته این همه اش نیست. مادامی که در خانه است جواب هیچ تلفنی را نمیدهد، حتی موبایل خودش را.
مثلا جلو تی وی لم داده است و تلفن بالای سرش روی کاناپه افتاده. وقتی زنگ میخورد کوچکترین علامتی مبنی بر اینکه متوجه صدای زنگ شده باشد در او مشخص نیست.
این کارش مرا تا سر حد جنون عصبی میکند.

دیشب جشن عروسی دوستم بودم. دیر وقت خانه آمدم. از ظهر که بیدار شده ام حالم اصلا خوش نیست. همه اش افقی بوده ام. اول فکر کردم بخاطر مشروب باشد، اما بعد یادم آمد که من اصلا چیزی نخوردم. الان هم به پشتی تختم تکیه داده ام و ملافه ام را روی شکمم گلوله کرده ام و MacBook Pro ام را روی آن گذاشته ام و دارم تایپ میکنم. (اشاره به این Pro خیلی مهم است)
مامان و شیوا و چندتا از دوستانشان با هم رفته اند هایپر مارکت. هایپر مارکت پاتوق مامان و شیوا است.
تلفن زنگ میزند. به بابا التماس میکنم جواب بدهد. معلوم نیست کدام گورستانی است. تلفن میرود روی پیغامگیر. ۳ تا تلفن بعدی هم همینطور. ملت چرت و پرت میگوند.
باز هم تلفن. با حال داغانم میروم پایین تا جواب بدهم. بعد تلفن را میگذارم روی مبل و دوباره کشان کشان می آیم بالا توی اتاقم. برای تماس های بعدی هم همین حرکت مزبوحانه را انجام میدهم. بعد متوجه میشوم که خب الدنگ جان، تلفن را با خودت بیاور بالا!
از آن لحظه به بعد حتی ۱ بار هم زنگ نمیخورد!

۳ نظر:

Unknown گفت...

قوانین مورفی

شهرام بیطار گفت...

میدونی , من هم تا وقتی بابام بود هی بهش گیر میدادم و اعصابم از خیلی از کارهاش خورد میشد , اما از وقتی که رفت حسرت بودنش رو میخورم . کاش بود و تلفن رو جواب نمیداد .
راستی این مک بوک پرو رو چطوری روش ویندوز زدی؟ من امروز هر کاری کردم نتونستم . آخه دی وی دی نداره . فارسی هم نمیشه کرد . کلاً با سیستم عامل مک مشکل دارم . یه جا خوندم که با کول دیسک میشه ویندوز روش زد , اما درد سر زیاد داره . حالا ببینم چی کار میکنم.



با درود و سپاس فراوان : شهرام

مریم بانو گفت...

سلام .
دقیقا من این درگیری رو دیشب داشتم . موبایلم هی زنگ میخورد جوابشو میدادم دوباره مینداختمش تو اتاق میرفتم تو پذیرایی میشستم .
خلاصه یک سه چهار باری بلند شدم و نشستم تا یادم افتاد میتونم موبایلو با خودم ببرم !