جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۹۰

چرا جمعه اینقدر عنه؟

حدودا یک ساعت پیش مامان اینا از خونه زدن بیرون
بعد منم همینطور نشسته بودم رو کاناپه و سرم تو مانیتور بود (دقیقا عین همین الان)
بعد مامانه که از در داشت میرفت بیرون
یهو خم شد داخل و گفت
ما الان داریم میریم، وقتی برگشتیم بهتره خونه نباشی. پاشو برو بیرون یه هوایی بخور.

حالا نمیدونم وقتی اینا برگشتن چی بهش جواب بدم!

۱ نظر:

شهرام بیطار گفت...

باز تو خوبی . من یه چرتی هم خواستم بزنم که تا 8 شب خواب بودم و کلش هدر رفت . تازه اگه بیدار بودم هم فرق چندانی نمیکرد . کلاً از جمعه ها خوشم نمیاد چون فرداش باز شنبست . اما 5 شنبه رو خیلی دوست دارم .