دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۰

مکالمه ۴۲ ثانیه ای تکراری

توی پارکینگ با هم رو به رو میشیم. با شیوا میخوان برن بیرون.

+ چرا دیر اومدی؟ خسته ای؟
- چه بدونم... به نظرت از قیافه ام پیدا نیست؟
+ زندگی همینه دیگه مامان *
- یعنی چی که زندگی همینه مامان؟ کی گفته اصلا؟
+ کار سخته عزیز ِ من. هر کار دیگه ای هم که باشه بازم همینه.
- مامان جان... مگه من میگم بقیه کارا آسونه؟! مگه من دنبال آسونی ام؟ من فقط این کار رو دوست ندارم. حالم ازش بهم میخوره. دیگه نمیخوام ادامه بدم. ترجیح میدم برم با وانت تو خیابون سبزی بفروشم اما دیگه این آدم نباشم. میفهمی؟ من آدم ِ این کارا نیستم. این "من" نیست.
...

و باز هم حرف ها و توجیه های تکراری همیشگی...
راهم رو میکشم و میرم. حوصله ادامه دادنش رو ندارم. نمیفهمه چی میگم.

اینجور موقع ها آدم احتیاج به شنیده شدن داره. حتی اگه راست راستکی هم نباشه اما یه "اوهوم" گفتن ساده کلی کمک میکنه. خستگی آدم رو میگیره. همینکه به اندازه یه نقطه حس کنی فهمیده شدی باعث میشه دیگه ساعت ۱۱ شب بهت فشار نیاد که مجبور شی بیای اینجا چس ناله کنی.

*: با لحن کش دار و نفرت انگیز بخوانید. این کلمه "مامان" که بیشتر مامان ها به بچه ها شون میگن گاهی وقتا مثه پتک تو مغز آدم فرود میاد.

پ.ن: به قول مهر، اما یک چیزی آن تَه مَه هام هست که نمیگذارد راضی باشم.

۳ نظر:

مرجان گفت...

دقيقن درك ميكنم چي ميگي سلمان
خودم هم در همين شرايطم
گرچه فكر نكنم اينكه منم مدام دارم عذاب ميكشم وقتي دارم اونجا جون ميكنم و ميام خونه كلافه ام و زندگي خودمو ميخام، كمكي به بهتر شدن حالت بكنه.
محدوديت هاي خونواده منو تا حدي ميدوني فكر اينكه من نميتونم حتي لباس دلخواه باز توي خونه بپوشم يا اصن حتي اگه خاستم لخت بگردم و نميشه الان و دو فردا ديگه بايد يه اقا بالاسر داشته باشم كه بازم نتونم تنها با خودم باشم و به ميل خودم باشم و هر كاري خودم دلم خاست بكنم و كسي نباشه كه اگه تنبليم مياد و بخام با يه بسكوييت قضيه رو سر بيارم مجبور شم پاشم براش غذا درس كنم و خيلي چيزا ي ديگه
تو خيابون تو اين گرما گوني نپوشم و باد رو تو موهام حس كنم و هي از فكر گشت پشتم نلرزه
تو اداره لذت ببرم و تنوع داشته باشه و خلاقيت به خرج بدم نه چاپلوسي يه احمق رو
واي سلمان منم دارم ميبرم و مسخره اش اينجاس كه ملت غبطه حالمو ميخورن و ميگن خوش به حالت و من بايد لبخند مسخره تحويلشون بدم
زندگي افتضاحيه توش گير كرديم

khalehrizeh گفت...

vaghean hamine bazi vaghta ye "uhum" e sade kolli khastegie adamo migire..ama neidunam chera in valedeyne gerami hich vaght adat nadaran taidet konan,va fk mikonan injuri daran ruhie midan behet ama baraxse aghajaaaaaaaann..yeki beheshun begeee

poniyo گفت...

هیچی از این بدتر نیست که کارتو دوس نداشته باشی منم همدردم باهات.هر شب به این فک می کنم که باز فردا داره میاد