خیلی دارم تلاش میکنم تا از کاری که میخواهم انجام دهم استرس نگیرم، اما خب نمیشود لعنتی
هرچه به موعدش نزدیکتر میشود، انگار که بیشتر دارم عمق فاجعه را درک میکنم
راستش را بخواهید اصلا نمیشود توضیح داد که به چه وضعی دارند توی دلم رخت میشورند
در واقع اتفاق خیلی خاصی هم قرار نیست بیوفتد، اما یک جور هایی هول توی دلم افتاده
اگر کمی تخم داشتم، همین الان جفتک می انداختم زیر همه چیز
خلاصه اینکه برایم آرزوی موفقیت کنید
هرچه به موعدش نزدیکتر میشود، انگار که بیشتر دارم عمق فاجعه را درک میکنم
راستش را بخواهید اصلا نمیشود توضیح داد که به چه وضعی دارند توی دلم رخت میشورند
در واقع اتفاق خیلی خاصی هم قرار نیست بیوفتد، اما یک جور هایی هول توی دلم افتاده
اگر کمی تخم داشتم، همین الان جفتک می انداختم زیر همه چیز
خلاصه اینکه برایم آرزوی موفقیت کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر