پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۴

686

خیلی دارم تلاش میکنم تا از کاری که میخواهم انجام دهم استرس نگیرم، اما خب نمیشود لعنتی
هرچه به موعدش نزدیکتر میشود، انگار که بیشتر دارم عمق فاجعه را درک میکنم
راستش را بخواهید اصلا نمیشود توضیح داد که به چه وضعی دارند توی دلم رخت میشورند
در واقع اتفاق خیلی خاصی هم قرار نیست بیوفتد، اما یک جور هایی هول توی دلم افتاده
اگر کمی تخم داشتم، همین الان جفتک می انداختم زیر همه چیز
خلاصه اینکه برایم آرزوی موفقیت کنید

هیچ نظری موجود نیست: