اوایل هفته دوم مهر ماه بود که فهمیدم چشمهایم درست نمیبینند. درست که چه عرض کنم.. یعنی با اینکه عینک روی چشمم بود اما در واقع هیچ چیز را واضح نمیدیدم. یک شبه چشمهایم تصمیم گرفته بودند که بروند پی استراحت.
یکی دو روز بعد اوضاع بدتر شد. کورمال کورمال خودم را به چشم پزشکی رساندم و دکتر پیشنهاد داد که قبل از تعویض شیشههای عینک بهتر است آزمایش قند خون بدهم.
فردا صبح اول وقت رفتم برای آزمایش و بعد از ظهر که جواب را گرفتم برق از سرم پرید. قند خون نرمال که باید بین ۷۰ تا ۱۰۰ باشد، مال من ۵۲۸ بود!!
به واسطه یکی از بستگان توانستم از یکی از متخصصهای خوب غدد نوبت اورژانسی بگیرم.
از فردای آن شب صاحب یکی از این دستگاههای اندازهگیری قند خون شدم و هر روز صبح و ظهر و شب باید ببینم نمایشگر آن چه عددی را نشان میدهد. موقعهایی که قند با دارو پایین نیامده باشد باید انسولین تزریق کنم تا اوضاع از این که هست افتضاح تر نشود.
خنده دار اینجاست که در درون از شیرینی زیاد دارم بگا میروم و در بیرون از تلخی زیاد. دنیا همین است دیگر.. هیچ وقت چیزها آنطور که میخواهی پیش نمیروند.
یکی دو روز بعد اوضاع بدتر شد. کورمال کورمال خودم را به چشم پزشکی رساندم و دکتر پیشنهاد داد که قبل از تعویض شیشههای عینک بهتر است آزمایش قند خون بدهم.
فردا صبح اول وقت رفتم برای آزمایش و بعد از ظهر که جواب را گرفتم برق از سرم پرید. قند خون نرمال که باید بین ۷۰ تا ۱۰۰ باشد، مال من ۵۲۸ بود!!
به واسطه یکی از بستگان توانستم از یکی از متخصصهای خوب غدد نوبت اورژانسی بگیرم.
از فردای آن شب صاحب یکی از این دستگاههای اندازهگیری قند خون شدم و هر روز صبح و ظهر و شب باید ببینم نمایشگر آن چه عددی را نشان میدهد. موقعهایی که قند با دارو پایین نیامده باشد باید انسولین تزریق کنم تا اوضاع از این که هست افتضاح تر نشود.
خنده دار اینجاست که در درون از شیرینی زیاد دارم بگا میروم و در بیرون از تلخی زیاد. دنیا همین است دیگر.. هیچ وقت چیزها آنطور که میخواهی پیش نمیروند.
۲ نظر:
ای وای من! حتی تو توییترم نیستی درست بیا یک جا حرف بزنیم:(
وای سلمان😯😯
ارسال یک نظر