سه‌شنبه، مهر ۰۶، ۱۴۰۰

Time is Mine

 دو سه روزی هست که روی این آهنگ قفلی زده‌ام. یک جور خیلی عجیبی ازش خوشم آمده و تا عن قضیه را در نیاورم آروم نمی‌گیگیرم.

احتمالا از ابتدای هفته آینده به مدت نامشخصی کار را تعطیل خواهم کرد. خسته شده‌ام. ساعت ۱۲ شب به خانه آمدن دمارم را درآورده و کل سیستم زندگی را مختل کرده و برای همین باید تکلیفم را حداقل با خودم مشخص کنم. البته یک سری آپشن‌های جایگزین هم دارم که باید بروم ببینم تا چه اندازه درست از آب در خواهند آمد.

پروسه ویرایش پایان‌نامه بعد از جلسه دفاع آنقدر طولانی شد که خود استاد راهنما زنگ زد و گفت: مرتیکه!! معطل چه کوفتی هستی؟ این بی صاحاب را توی پژوهشیار آپلود کن.. نمودی ما را.. گفتم خانم دکتر برای بار سوم گفته فلان چیزها را ویرایش کن!! گفت کون لق خانم دکتر، آپلود کن و وقتی انجام دادی خبر بده تا تاییدش کنم و خلاص شه بره پی کارش. گفتم نوکرتم دکتر، نجاتم دادی!!

نسخه نهایی را آپلود کردم و حالا منتظر آن یکی مسئول آموزش هستم که دکمه تایید را بزند و بعدش هم استاد راهنمای خودم تایید نهایی و اگر خودا بخواهد همه چیز تمام شود. دست آخر هم می‌خواهم بروم و یک بیلاخ جانانه نثار خانم دکتر بکنم و بروم پی کارم.

خبر خاص دیگری هم نیست فعلا.

چهارشنبه، شهریور ۲۴، ۱۴۰۰

D' OH

 تقریبا دو هفته پیش بود که توی پارکینگ سر و کله یک لکه کوچک روغن زیر ماشین پیدا شده بود. یکی دو روز بعد رفتم سراغ تعویض روغنی تا هم روغن موتور و فیلتر و اینجور چیزها را عوض کنم و هم اینکه نَشتی کذایی را ببندم. ماجرا را برای مکانیک توضیح دادم و همه جا را که خوب وارسی کرد گفت که روغن گیرباکس دارد نشتی می‌دهد و خیلی جدی نیست اما در اولین فرصت ببر تا درستش کنند.

دوشنبه هفته پیش صبح اول وقت می‌خواستم ماشین را ببرم نمایندگی، که خواب ماندم و گفتم که حتما فردا باید ببرمش تا خرج روی دستم نگذاشته. از شانس من سه شنبه هم برایم کاری پیش آمد که باید می‌رفتم جایی و گفتم فردا هر طور شده باید این ماشین را ببرم نمایندگی.. که ناگهان وسط اتوبان زایید!!

خاموش شد و همان وسط ایستاد. به هر مکافاتی بود که کشیدمش کنار و زنگ زدم به امداد خودرو. نیم ساعت بعد یک یارویی آمد و کاپوت را زد بالا و بعد گفت بشین پشت ماشین و استارت بزن. استارت زدم. گفت یکی دیگه.. یکی دیگه زدم. گفت تسلیت می‌گم، تسمه تایم پاره کردی. کارت خوان سیار را گرفت جلو دستم و چهل هزار تومان هزینه ایاب و ذهاب گرفت و خودش یک یدک کش خبر کرد تا بیاید ماشین را بار کند و ببرد.

یدک کش آمد و ۲۰۶ مادر مُرده را کشید بالا و من هم رفتم کنار دستش نشستم. گفت کجا بریم؟ گفتم بریم فلان نمایندگی ایران خودرو. گفت از نمایندگی‌های مجاز ایران خودرو مادر به خطاتر نداریم. می‌برمت یک جایی که کار درست است و فلان و بهمان. من هم گفتم به جهنم.. از نمایندگی‌ها که هیچ خیری ندیدیم، شاید این جایی که این یارو می‌گوید بهتر باشد.

در طول مسیر داشتم به این فکر می‌کردم که من روی ۷۰ هزار کیلومتر تسمه تایم را عوض کرده بودم و قاعدتا بعد از ۱۵ هزار کارکرد نباید این بلا سرش بیاید. رفتیم به تعمیرگاه پیشنهادی آقای یدک کش و مسئول پذیرش آمد و گفت تایم بریده؟ گفتم آره. گفت استارت که نزدی احیانا؟! گفتم آقای امداد خودرو ۲ بار استارت زد. سرش را تکان می‌داد و زیر لب کلی فحش داد. مشخص بود که اوضاع حسابی بگایی شده و باید باسنم را چرب کنم و شُل بگیرم.

ماشین پنج روز تعمیرگاه بود. یکی از هرزگردها قفل کرده بوده و همین باعث شده بود که تسمه تایم پاره شود. میل سوپاپ و سیلندر و اینها هم بخاطر همان استارت زدن کوفتی کج و کوله شده بودند و ۷ میلیون ناقابل خرج روی دستم گذاشتند. فردای روزی که ماشین را تحویل گرفته بودم، وسط ظهر از زیر کاپوت دود سفید زد بالا و بوی روغن بلند شد. به هر مکافاتی که بود خودم را به تعمیرگاه رساندم. لوله اتصال روغن هیدرولیک نشتی داشت و روغن می‌چکیده روی بدنه موتور و از باسن شانس آورده بودم که توی مسیر، موتور آتش نگرفته بود. اینجا یک میلیون و نیم دیگر پیاده شدم. از دیروز تا حالا هم هنوز زرت جای دیگری در نیامده خدا را شکر!!

خبر خوب اینکه هیچ ایده‌ای ندارم که من این هشت میلیون و پانصد را چطوری و از کجا جور کردم.

نکته اخلاقی اینکه اگر ماشین ناگهانی ایستاد و خاموش شد، جان مادرتان استارت نزنید.