دارم پينک فلويد گوش ميكنم
به نشيمنگاهم كه داره يدونه دم ِ ميمون وار از توش بيرون مياد فكر ميكنم
به نگين كه تازه خودكشى مجازى كرده فكر ميكنم
به خيلى چيزا
به نشيمنگاهم كه داره يدونه دم ِ ميمون وار از توش بيرون مياد فكر ميكنم
به نگين كه تازه خودكشى مجازى كرده فكر ميكنم
به خيلى چيزا
به اون گوساله هايى كه ريختن تو سفارت بريتانيا فكر ميكنم
به اينكه حالم از خودشون و كارهاشون و شعورشون و همه چيزشون به هم ميخوره
به اين فكر ميكنم كه حتى تمركز سر هم كردن يه جمله ساده رو هم ندارم الان
به اين فكر ميكنم كه بالاخره كى اون چيزى كه هستم رو قبول ميكنم، نه اون چيزى كه ميخوام باشم
به اين فكر ميكنم كه چرا واسه وارد شدنم به اينجا حتما بايد هيلترشكن داشت
به اينكه دلم واسه نوشتن تو وبلاگم تنگ شده اما ديگه نه حالش رو دارم و نه اساسا چيزى واسه نوشتن. همه ش تكرار همين چند سال گذشته ست. روزمره ها هم خود به خود توى +g نوشته ميشن
به اينكه حالم از خودشون و كارهاشون و شعورشون و همه چيزشون به هم ميخوره
به اين فكر ميكنم كه حتى تمركز سر هم كردن يه جمله ساده رو هم ندارم الان
به اين فكر ميكنم كه بالاخره كى اون چيزى كه هستم رو قبول ميكنم، نه اون چيزى كه ميخوام باشم
به اين فكر ميكنم كه چرا واسه وارد شدنم به اينجا حتما بايد هيلترشكن داشت
به اينكه دلم واسه نوشتن تو وبلاگم تنگ شده اما ديگه نه حالش رو دارم و نه اساسا چيزى واسه نوشتن. همه ش تكرار همين چند سال گذشته ست. روزمره ها هم خود به خود توى +g نوشته ميشن
۶ نظر:
ای خدا ! چرا همه اینطوری شدن ؟!
سالی خیلی خوشحالم که مهر برگشته... تو این روزا تحمل شنیدن خودکشی مجازی رو ندارم...
مهر؟ برگشته؟ يا منظورت اينهكه اپ كردده بلاگشو؟
بعضی وقتها آدم باید خودشو بزنه به فکر نکردن ! اعصابا داغونه ها !
همه عین همیم برادر ...
اگر دیدی کامنتی از طرف من برات اومده و توش بد و بیراه نوشته شده بدون که من نیستم. کار ِ یه آدم بیماره که داره به جای من تو وبلاگا کامنت میذاره.
ارسال یک نظر