باران گرفته است. از همان ها که حسابی آدم را سر حال می آورد. از همان ها که بوی خوب میدهد. از همان ها که آدم عاشقشان میشود. از همان ها که آدم یکهو هوس میکند نوت بوکش را بگذارد زیر بغلش و دوان دوان بپرد توی ماشین و از خانه بزند بیرون. که البته من فقط به اندازه ای که ماشین از زیر سقف پارکینگ خارج شود زدم بیرون و نشستم برای خودم آهنگ گذاشتم و حیاط خانه را از پشت شیشه ی خیس تماشا میکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر