پنجشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۳

کاش فقط جای نیمکت مان خالی بود

دقیقا سه سال پیش، ۲۷ شهریور ۱۳۹۰ بود که برای اولین بار دستش را گرفته بودم.
رفته بودیم کوه. آن بالاها که رسیدیم خسته شده بودیم و یک صندلی پیدا کردیم و نشستیم و با هم از هرچه که بگویی حرف زدیم و از آن شب به بعد تصمیم گرفتیم که این صندلی خودمان باشد.
آن شب موقع برگشتن Katy Perry برایمان Teenage Dream را می‌خواند. به جرات می‌توانم بگویم که خوشحال ترین آدم روی زمین بودم. ساعت از ۱۲ گذشته بود که رساندمش دم خانه شان. برای اولین بار آن لب بالای شیرین کجکی اش را بوسیدم.

یک سال گذشت و برای سالگرد صندلی مان رفتیم همانجا. یک سورپرایز خنده دار هم برایش آماده کرده بودم. چقدر خندیدیم و بهمان خوش گذشت. فقط خدا می‌داند که چقدر برای این دختر ذوق داشتم. آن موقع ها فکر می‌کردم که تا ابد می‌توانیم روز صندلی‌دار شدن‌مان را با هم جشن بگیریم.

چند ماه بعدتر که رفته بودیم آن بالا، نمی‌دانم چرا صندلی مان را از آنجا برداشته بودند. از آن موقع به بعد هر از گاهی می‌رفتیم روی چمن‌ها، جای همان نیمکت سابق می‌نشستیم و بعد دوباره برمی‌گشتیم پایین.

دو سال گذشت و فقط جای نیمکتمان خالی بود..

ولی امروز، در آستانه سه سالگی
جای نیمکت مان خالی‌ست..
جای کیتی پری که برایمان آهنگ بخواند خالی‌ست..
از همه بدتر
جای من و تو کنار هم خالی‌ست..

جای تو همیشه کنار من خالی می‌ماند لعنتی

هیچ نظری موجود نیست: