جمعه، آذر ۰۵، ۱۴۰۰

خَرَکی

من از این مدل آدم‌ها هستم که حتی موقع فشار دادن دکمه بالا/پایین آسانسور هم حواسم هست که بیش از اندازه دکمه را فشار ندهم. ناخداگاه به مکانیسم کارکرد هر وسیله‌ای (هرچند ساده و پیش پا افتاده) دقت می‌کنم و سعی می‌کنم به روش درستی از آن چیز استفاده کنم. اگر خیلی خلاصه بخواهم بگویم، اینجوری است که هر کاری را به شکل سیستمی می‌خواهم انجام بدهم. و خب طبیعی است که از این کار خودم لذت می‌برم و در عین حال اگر در اطرافم کسی باشد که به قول معروف خیلی "خَرَکی" از هر وسیله‌ای استفاده کند، کلافه می‌شوم. بصورت پیشفرض این را هم می‌دانم که هیچ بنی بشری از داخل شکم مادرش همه چیز دان به دنیا نمی‌آید و همه ما آدم‌ها در گذشت زمان نسبت به اتفاقاتی که در اطرافمان می‌افتد آگاهی بدست می‌آوریم.

حالا اینها را بافتم که بگویم از آدمی که کاری را "خَرَکی" و یا اشتباه انجام می‌دهد و نمی‌داند، هیچ انتظاری نیست اما آدمی که "خَرَکی" کار می‌کند و مدام برایش توضیح می‌دهی که به چه دلیل اشتباه است، و بعد طرف صاف توی صورتت نگاه می‌کند و می‌گوید که برایش نتیجه مهم نیست و اصلا هم دلش نمی‌خواهد دلیل این موضوع را بداند و کماکان به سیستم "خَرَکی" خودش می‌خواهد عمل کند را نمی‌دانم باید اسمش را چی گذاشت.

تا زمانی که نتیجه این سیستم "خَرَکی" فقط برای خود آن شخص باشد از نظر من مهم نیست که چه بلاییی سر آن آدم خواهد آمد، ولی وقتی که پای افراد دیگری هم به این چرخه "خَرَکی" باز باشد دیگر نمی‌شود بی تفاوت بود. خلاصه، از اینکه مدام این مزخرفات را باید برای آدم‌هایی که در برابر فهمیدن مقاومت می‌کنند خسته شده‌ام.

سه‌شنبه، آذر ۰۲، ۱۴۰۰

مرگ من این ۲ تا دوربین را بخرید

 پیرو پست قبلی آن شنبه کذایی آمد و رفتم آزمایشگاه و روز بعد روی تلفنم لینک جواب آزمایش آمد و فقط در همین حد بگویم که افتضاح بود.

بعد از فروش پلی‌استیشن و مکبوک، هنوز هیچ الاغی پیدا نشده که برای D90 و GoPro پول بدهد. هر هفته دارم اینها را توی دیوار فروش فوری و نردبان می‌کنم بلکه زودتر صاحب‌های جدیدشان پیدا شوند ولی انگار که نه انگار.

اوضاع کار خوب و است شکایتی ندارم. تنها نکته بد ماجرا این است که به اندازه کافی پول در نمی‌آورم.

هر روز به خودم یادآوری می‌کنم که هرچه زودتر امضاهای پایان‌نامه را بگیرم و قال قضیه را بکنم، ولی لامصب طلسم شده انگار. در کل تاریخ تحصیلی این مرز و بوم بعید می‌دانم که کسی به اندازه من پایان‌نامه‌اش داستان شده باشد.

فعلا از باقی قسمت‌های زندگی شکایت خاصی ندارم و دارم باهاشان هر طور شده کنار می‌آیم.

سه‌شنبه، آبان ۱۱، ۱۴۰۰

کفگیر ته دیگ است

 در راستی پست قبلی باید عرض کنم که مک‌بوک و پلی‌استیشن نازنیم را فروختم. هیچ چاره‌ای برای کوتاه مدت نداشتم. به زودی ۲ عدد آگهی توی دیوار برای دوربین عکاسی و GoPro خواهم زد که آنها را هم نقد کنم. توی خانه کامپیوتر ندارم و باید حدود ۴ میلیون پول بدهم که یکی از این سیستم‌های دسکتاپ زپرتی ارزان قیمت بخرم.

سیستم کار را عوض کردم. صبح‌ها ساعت ۸ بیدار می‌شوم و شب‌ها سعی می‌کنم تا قبل از ۱ کپه مرگم را زمین گذاشته باشم. بیشتر وقت‌ها یا با دوچرخه و یا با مترو این طرف و آن طرف می‌روم. بیشتر راه می‌روم. سعی می‌کنم غذای سالم بخورم. خیلی کمتر از قبل سیگار دود می‌کنم. خلاصه اینکه ادای تنگ‌ها را دارم در می‌آورم.

تقریبا ۱۰ روز دیگر نوبت چکاپ دارم و از همین الان نگران جواب آزمایش هنوز نداده‌ام هستم. خودم حدس می‌زنم که اوضاعم زیاد خوب نباشد. راستش را بخواهید دلیل ادای تنگ‌ها را در آوردن همین حدس از بی ریختی اوضاع است. صبح شنبه هفته آینده باید بروم آزمایشگاه، و ای کاش که هیچ وقت شنبه نشود!!