یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۷

18+

یه دوست سرباز دارم که توی دانشگاه باهاش آشنا شدم و بعدها خودش بهم گفت که ۳ سال دبیرستان و پیش دانشگاهی هم توی یه مدرسه با هم بودیم!
چند روز پیش که بهم زنگ زد، وقتی شماره ش رو دیدم فهمیدم که یه کاری داره. بعد از چاق سلامتی گفت که توی پادگان یکی از سرهنگ ها یه زمین داره و میخواد بسازه و چون آقا احسان هم عمران خونده جناب سرهنگ بهش گفته که نقشه و محاسبات و... رو ردیف کنه. احسان هم یهو یاد دوست عزیزش سلمان می افته و وعده ی کلی مرخصی و تشویقی به خودش!!!
وقتی فهمیدم قضیه چیه بهش گفتم دیگه مثه زمان دانشجویی آچار فرانسه نیستم. فعلا هم کار و باری ندارم و شدیدا محتاج money هستم. نقشه و محاسباتش + نقشه اجرایی حدود ۵۰ چوق برات آب میخوره. قبوله؟ اول گفت قبول ولی ۳۰ ثانیه بعد زنگ زد و گفت محاسبات و نقشه اجرایی فعلا لازم ندارم، فقط یدونه پلان کافیه. گفتم ۱۵ چوق، واسه شب آماده ش میکنم.

بگذریم... این چند روز مشغول درخواست های عجیب و غریب جناب سرهنگ بودم. احسان هر روز ایده های جدید و شاخ دار رو تلفنی به من میگفت و من هم اجرا میکردم. بالاخره سرهنگ امروز تصمیمش رو گرفت و من هم نقشه رو آماده کردم و به احسان زنگ زدم گفتم آماده شد، email ت رو بده تا برات بفرستمش. گفت بعد از ظهر طرف های ما کار داره و خودش میاد پیشم تا فایلش رو بهش بدم.
حدود ۶ بود که روی تختم افتاده بودم و توی توهمات مازوخیستی شنا میکردم که دیدم زنگ میزنه و میگه اومدم فایل رو بگیرم. در رو باز کردم و بهش گفتم تنهام، بیا تو، اصلا بیا ببین خوب شده یا نه.
احسان ِ از خدا خواسته دیدم دفترچه کارشناسی ارشدش رو هم گذاشته زیر بغلش و خندون داره میاد. هیچی، نقشه رو روی فلش مموریش کپی کرد، ثبت نامش رو هم کرد و بعدش بهم گفت: پسر عجب سرعت بالایی داری... خوش به حالت. گفتم: فقط دلم به همین اینترنت خوشه.

دوباره فلش مموریش رو زد به اونجای کامپیوتر و گفت: بیا ببینم این ۸ گیگ رو میتونی برام پُر کنی یا نه؟ گفتم چی میخوای؟ گفت: فیلم دیگه. گفتم: خب مثلا چی؟ من n هزارتا فیلم دارم، ببینم این آخری هایی که تازه اومده رو دیدی؟ و اسم فیلم هایی که به نظرم ارزش دیدن داشتن رو بهش میگفتم. گفت: نه بابا... فیلم پور*نو میگم، اینا چیه هی میگی؟!
من که تازه گرفتم چی میگه خندیدم و بهش گفتم: آهان... خب زودتر میگفتی. گشتم چندتا کلیپ هفت هشت ده دقیقه ای روی هاردم پیدا کردم و نشونش دادم. گفت: اینا به درد عمه ت میخوره! ، گفتم یه چندتایی هم روی موبایلم دارم، بیا ببین. گفت: ندیده شرط میبندم که همه شون رو خودم داشته باشم!!!

قاطی CD هام گشتم و اولین فیلم پور*نو یی که سال ۳ راهنمایی (یا شاید هم اول دبیرستان) گرفته بودم رو آوردم و گفتم: این دیگه به اندازه کافی قدیمی هست که برات جالب باشه. و در کمال تاسف سی دی مذبور به علت کهولت سن (چیزی حدود ۱۱-۱۰ سال) قادر به پخش شدن نبود!!!
گفتم بشین خودت هرچی میخوای از هرجا که میخوای ببین و دانلود کن.
بیشتر از ۱ ساعت توی مانیتور و دنیای خودش فرو رفته بود و کلا زمان و مکان از دستش خارج شده بود. نمیدونی چطوری حریصانه از این طرف به اون طرف سرک میکشید و لذت میبرد و عکس و فیلم ها رو save میکرد. هر از گاهی هم یه بد و بیراهی نثار بشریت میکرد!!!

تمام وقت روی تختم به دیوار تکیه داده بودم و محو تماشای احسان بودم. برام جالب بود کسی که با Auto CAD (و حتی کامپیوتر) در حد آماتور نمیتونه کار کنه چطور این همه سایت ثکصی رو میشناسه طوری که در عرض ۱ ساعت حداقل ۶۰ مگ فیلم پور*نو دانلود میکنه.

مطمئن بودم که ظرف ۴۸ ساعت گذشته خودش فیلم پور*نو بازی کرده و قطعا حداکثر تا ۴۸ ساعت دیگه فیلم بعدیش رو کارگردانی میکنه، ولی این عطشش برام خیلی جالب بود. اون خمیدگی و خیره شدن به مانیتور دیدنی بود!

وقتی کارش تمام شد و میخواست بره با یه لحن مسخره گفت: حیف این سرعت بالا که تو داری و هیچ استفاده ای نمیبری!
با تکون دادن سرم مثلا حرفش رو تایید کردم و در رو روش بستم، ولی خیلی دلم میخواست بهش بگم پس اگه جای من بودی و بیش از ۸۷۶۰ ساعت توی هیچ فیلمی بازی نکرده بودی چه بلایی به سرت می اومد؟! اگه یه نفر هم باشه که واقعا به این فیلم ها احتیاج داره اون منم، نه تو!
***
اصلا از این چیزایی که نوشتم خوشحال نیستم ولی باور کن توی گلوم گیر کرده بودن.

هیچ نظری موجود نیست: