شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۸

224

به چند عدد قرص مُسکن قوی برای کاهش درد "رُمانتیکیسیزم" نیازمندیم!

(حال کردی اینو از آخرین آلبومش گوش کن)

جمعه، اسفند ۳۰، ۱۳۸۷

کادوی شب عید

شدیدا حس نوشتن دارم اما به همون اندازه هم نمیدونم چی میخوام بنویسم. اعتراف میکنم که اصلا و ابدا آمادگی سال جدید رو ندارم. گرچه از نظر من قرار نیست اتفاق خاصی بیوفته و اول فروردین همونقدر میتونه جذاب باشه که اول خرداد جذابه، اما واقعیتش اینه که دلم نمیخواد سال نو بیاد. این چیزا همه ش قراردادهاییه که خودمون واسه خودمون گذاشتیم.

راستش رو بخوای دلم واسه شب عیدهای زمان بچگیم خیلی وحشتناک تنگ شده. اون موقع ها خیلی چیزا فرق میکردن. از زمانی که یاد دارم همیشه صبح ۱ فروردین که از خواب بیدار میشدم بالای تختم یدونه هدیه از طرف عمو نوروز داشتم. عمو نوروز واسه من یه چیزی تو مایه های بابانوئل بود که شب عید به خونه های همه سر میزنه و واسه بچه ها، بالای تخت خوابشون -و خیلی وقت ها یه جایی دیگه از خونه، واسه مامان بچه ها- کادو می بره.

شب هایی که قرار بود عمو نوروز بیاد از شدت هیجان سکته میکردم، یکی واسه اینکه نمیدونستم چی برام تدارک دیده و یکی هم واسه اینکه دلم میخواست خودشو ببینم. هر سال در شب موعود تصمیم میگرفتم تا بیدار بمونم و از نزدیک ببینمش اما خواب مجال نمیداد. و صبح از بابا مامانم میپرسیدم شما دیدین کی اومد؟ و اونا هم میخندیدین و میگفتن صبح زود اومد و بهت سلام رسوند!!!

هیچ وقت هدیه هایی رو که عمو نوروز برام آورده بود رو نمیتونم فراموش کنم. اون دوربین عکاسی قرمزه... موتورسیکلت لگو... قطار برقی (که چند دقیقه بعد از باز کردنش بمباران شروع شد)... ساعت مچی آلارم دار... آتاری... یه جفت کفش نایکی که هیچ وقت فراموششون نمیکنم. دقیقا مثه اون مدل که توی فیلم فارست گامپ، جینی به فارست هدیه داد. هفته ها قبل، واسه عید اون کفش ها رو توی پاساژ کویتی ها دیده بودم و به هیچی جز اونا رضایت نمیدادم. بابام چیزی حدود هشت - نه هزار تومن حقوقش بود و اون کفش ها ۳۲۰۰ تومن قیمت داشتن. خودم هم میدونستم که خیلی گرونن ولی هر کاری کردم تا مامانم رو راضیش کنم که اونا رو برام بخره نشد. قول داده بودم که کل عیدی هایی رو در میارم + پول تو جیبی هام رو تا آخر تابستون خرج نکنم ولی اون کفش ها رو داشته باشم ولی فایده نداشت...

حالا خودت ببین وقتی صبح از خواب بیدار بشی و ببینی که عمو نوروز همون کفش ها رو برات آورده در چه حدی دیوانه میشی. اولین صبح روز مدرسه بعد از عید رو هم که باهاشون رفتم مدرسه دیدنی بود. دوم دبستان بودم. همه ی بچه های کلاس یه دور پوشیدنشون!!!

اول - دوم راهنمایی بودم که عمو نوروز برام یدونه Micro Genius مشکی با دسته ها بیسیم آورده بود... روانی شده بودم. یکی دو سال بعدش برام SEGA آورد.

از زمانی که فهمیدم عمو نوروز همین "مسعود" خودمونه دیگه اون شور و هیجان تا حدی از بین رفت. ولی خب باز هم واسه هدیه ای که در راه بود دلم قیلی-بیلی میرفت. آخرین باری هم که با اون روش هدیه گرفتم عید سال ۷۷ بود. شب قبلش پیتزا داشتیم. صبح که بیدار شدم بالای سرم یه جعبه پیتزای تقریبا له شده بود. وقتی بازش کردم توش یه عالمه کاغذ باطله چپونده شده بود و بین همه اون آت و آشغالا یه خیار!!! بود (فکر بد نکنین) که دورش یه کاغذ نسبتا سفید پیچیده شده بود. بازش کردم و دیدم واقعا خیاره. همونجا روی تختم یه گاز بهش زدم و رفتم پایین و با یه قیافه ی شکست خورده گفتم شوخی بی نمکی بود. بابام (عمو نوروز سابق) خندید و گفت: اون کاغذ کادوی خیاره رو که دور ننداختی؟! گفتم چطور مگه؟ گفت: برو به نگاه بهش بنداز... و اینجا بود که دیدم روی همون کاغذ باطله ۲۰ ساعت اینترنت برام گرفته. و در اون لحظه بود که برای اولین بار با ویندوز ۹۵ به اینترنت وصل شدم!!!

دلم میخواست دوباره ۱۰ ساله بودم و صبح قبل از اینکه چشم هام رو باز کنم دستم رو بالای تختم تکون بدم تا ببینم چیزی هست یا نه...

***

دلم نیومد تا قشنگ ترین تبریک sms ی که به دستم رسیده رو براتون ننویسم:

سال نو را پیشاپیش، پس و پیش، پیش و پس، از راست به چپ، از چپ به راست، بالا به پایین، پایین به بالا، تبریک عرض، طول و ارتفاع آن را حساب کنید!!!

پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۷

شاید آخرین پست سال

جدی جدی امسال هم تمام شد. به همین سادگی... به همین خوشمزگی...
نمیدونم زود گذشت یا نه اما در کل ۸۷ واسه من بدکی نبود. بهترین خوبیش این بود که دردسر و مشکل خاصی توش نداشتم.

امیدوارم که ۸۸ واسه همه سالی پر از شادی و سلامتی و موفقیت باشه و به آرزوهای بزرگ و کوچیکشون برسن. امیدوارم که آقا گاوه اذیت نکنه.

از همینجا به تارا، شیما، کاوه، محمدرضا،افق، دچار و ممول، مرجان،عاطفه، مهرنوش، ساسوشا، آلبا، شهریار، احسان، گوریل فهیم، ایمان و... نوروز رو تبریک میگم و برای همه شون بهترین آرزوها رو دارم.

پ.ن: راستی یه خواهش هم داشتم. از وقتی که سیستم نوشتنم عوض شد دیگه اسم اینجا به "خاطرات روزانه" اصلا نمیخوره. چند وقتی هست که به فکر تعویض اسمش هستم. فعلا چیزی بهتر از اینکه انتخاب کردم به ذهنم نرسیده. plz اگه ایده ای دارین دریغ نفرمایید.

یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۷

221

این Facebook هم یه جورایی تبدیل به مایه ی دِق من شده. درسته که میتونی دوست های خوب وبلاگیت رو هم اونجا ببینی، ولی وقتی بیشتر دوست های خوب زمان راهنمایی و دبیرستانت رو پیدا کرده باشی و ببینی ۹۰ درصد اونایی که یه زمانی با هم توی یه نیمکت مینشستین، حالا هر کدومشون یه جایی از دنیا افتاده ن یه ذره فکرت رو مشغول میکنه... آمریکا، کانادا، سوییس، سوئد، استرالیا، انگلستان، مالزی، دبی...

این دِق من واسه این نیست که من الان ایرانم و اونا اینجا نیستن، بلکه ناراحتم از اینکه مثلا ۲۰ سال دیگه این مملکت روی دست چه کسایی قراره اداره بشه. به جرئت میتونم بگم از بین دوستای قدیمیم تعداد کسایی که ایران موندن کمتر از انگشت های ۲ تا دسته، و احتمالا نصف اینایی هم که الان هستن ممکنه تا چند وقت دیگه برن. من خودم اصلا آدم ناسیونالیستی نیستم و حتی اگه موقعیتش برام پیش بیاد بدون یه لحظه درنگ میرم اما در کل از بالا که نگا کنی این وضعیت ناراحت کننده ست.

نمیدونم چرا دوست دارم این پست رو با آهنگ Nickelback - i'd come for you بخونم.

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۷

توهم نیمه شب

امشب داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم که موضوع به جایی کشید که بهش گفتم من باز دوباره دلم خواست دختر بودم!

و اما یه سری از کارهایی که امشب هوس کردم اگه دختر بودم دوست داشتم انجام بدم:

  • شلوار جین بینهایت فاق کوتاه و تنگ بپوشم
  • فقط ۱ دونه گوشواره به لاله ی گوش چپ!
  • روی گودی کمرم یه تاتو ی کوچولو با یه طرح کاملا خاص میزدم (البته این دوستم گفت از این برچسب هایی که چند ماه میمونه هم میتونی استفاده کنی)
  • شاید روی نافم هم یه ستاره ای چیزی میزدم
  • یه تیکه از موهام رو هم ها لایت قرمز میکردم
  • همیشه T-Shirt هایی میپوشیدم که وقتی یه ذره دستم رو بالا ببرم اون تاتو و ستارهه یه کوچولو پیدا بشن!
کارهای خیلی زیاد دیگه ای هم میکردم که دیگه اینجا جاش نیست توضیح بدم!
نمیدونم اگه واقعا دختر بودم این کارها رو میکردم، یا چون الان دارم از دید یه پسر به قضیه نگاه میکنم همچین تصوراتی دارم؟! هان؟!

چهارشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۷

پیک بهاران

میدونی الان یاد چی افتادم؟ یاد اون موقع ها که وقتی مدرسه میرفتیم همین موقع ها که میشد وسط یکی از زنگ ها، آقای مدیر یا ناظم با ۴۰ - ۳۰ تا پیک بهاران میدومد توی کلاس و به هر نفر یدونه پیک میداد و معنیش این بود که حالا که پیک رو گرفتی میتونی دیگه از فردا مدرسه نیای، و این واسه من یکی از لحظه هایی بود که هیچ وقت فراموش نمیکنم، نه واسه اینکه مدرسه نمیرم... واسه اینکه یه مزه ی شیرین داشت. یه مزه ای که نمیتونم توصیفش کنم.
بعدها توی مدرسه راهنمایی هم که بودم پیک داشتیم اما به دلچسبی دبستان نبود. دبیرستان هم که هیچی، هر معلمی واسه خودش پیک میداد!

هنوز هم میتونم زبری کاغذهای سیاه و سفیدش رو زیر انگشتم حس کنم، بوی جوهر چاپ هنوز توی دماغمه، هنوز هم میتونم به جُک (لطیفه) های بی مزه ش بخندم، هنوز هم دوست دارم از سر شوق مدادرنگی هام رو بردارم و صفحه هاش رو رنگی کنم، هنوز هم از تکلیف های روز ۱۲ فروردین متنفرم!

هر سال که میگذره، به همون نسبت شور و اشتیاقم رو نسبت به عید بیشتر از دست میدم. واقعا دلم واسه اون حال و هوای بچگیم تنگ شده. واسه اون بیخیال بودن، واسه اون ساده بودن، واسه خیلی چیزا...

فکر کنم الان آهنگ کودکانه ی فرهاد مهراد (ترانه سرا شهیار قنبری ، آهنگ و تنظیم اسفندیار منفرد زاده) که اکثرا اونو به اسم بوی عیدی میشناسن، واقعا میچسبه.

جمعه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۷

چــــــــــی می شد اگه می شد!

همین الان داشتم به این فکر میکردم که چی میشد اگه با حفظ گشادیسم فعلی، توی یه جای دیگه ی دنیا مثل نیویورک بودم؟! کاشکی میشد یه بیل بردارم و دور تا دور پی اتاقم رو از زمین بکنم و با خودم هر جای دیگه ای که دوست دارم ببرم.
***
یه فکرهای مسخره ی دیگه هم با خودم میکردم و اون هم اینکه هر کشوری منو یاد چی میندازه!!!

جواب هایی که اینجا نوشتم دقیقا اولین چیزی بود که به ذهنم رسیده:

  • ایران: سیبیل + مردهای پشمالو
  • دبی: اِسی (آهنگ دبی دبی چه جایی بود)
  • ترکیه: سواحل آنتالیا
  • فلسطین: سنگ
  • اسراییل: کله ی کچل نخست وزیرشون!
  • کشورهای بلوک شرق مثه اوکراین و لهستان و... : دخترهای سفید و قد بلند و پلاتینی + کانال viva
  • روسیه: کلاشینکف
  • ایتالیا: پیتزا + خانوم های فوق العاده زیبا و شاسی بلند!
  • هلند: گل + آسیاب بادی
  • سوئیس: شکلات + ساعت
  • دانمارک: پنیر + بچه های کوه آلپ
  • اسپانیا: گاوبازی + گوجه + پنلوپه کروز
  • سوئد: وایکینگ ها + ودکا
  • ایسلند: پنگوئن
  • انگلستان: بارون + هوای ابری
  • فرانسه: شراب + بوس + صکث
  • پاکستان: بمب اتم
  • افغانستان: مواد مخدر
  • هند: ادویه + گاو
  • عربستان: شمشیر
  • کره جنوبی: اینترنت پرسرعت + هیوندای
  • ژاپن: سوشی + پاکت پی سی + اوشین
  • استرالیا: کانوگورو + نیکول کیدمن
  • برزیل: کارناول رقص + قهوه + کاکائو
  • کوبا: سیگار + لباس نظامی
  • مکزیک: speedy Gonzales
  • آمریکا: مک دونالدز + هتل کازینو + اون پیرمردهایی که دستمال سر میبندن و با موتورهای هارلی دیویدسون مسافرت میرن
  • کانادا: شعبه ۲ ایران

چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۷

کمی بیشتر درمورد iTunes

اگر می‌خوای از موزیک‌های روی iPhone یا iPod ت بیشتر لذت ببری باید به کمک iTunes یه ذره وقت صرف کنی تا ID Tag های آهنگ هات رو اصلاح کنی، کاور آلبوم رو هم به تِرَک‌ها اضافه کنی و در آخر از اونچه که توی iPod ت داری نهایت لذت رو ببری.

مرتب کردن آی‌دی تگ‌ها یک خوبی مهم‌تر هم داره و اون هم اینه که از هرج و مرج آهنگ های رو آی‌پاد جلوگیری می‌کنه و دسترسی به اونها رو ساده‌تر.

نکته: برای دیدن عکس‌ها در سایز بزرگ روی اونها کلیلک کنید




فرض کن یه آلبوم از X داری. برو همه آهنگ‌های اون آلبوم رو انتخاب کن، یه راست کلیک بزن، properties رو بزن، تب summary رو انتخاب کن و اسم خواننده و اسم آلبوم و سال انتشار رو وارد کن، Apply و OK

حالا باید اون آلبوم رو به آی‌تونز وارد کنی. خیلی راحته. فقط باید بری و آدرس اون آلبوم رو مشخص کنی تا وارد بایگانی آی‌تونز بشه.

مسلما اون آلبومی که وارد کردی کاور نداره. برای اینکه کاور آلبوم رو اضافه کنی کافیه تا یه سرچ روی گوگل بزنی و کاور اون آلبوم رو روی کامپیوتر ذخیره کنی. بهتره که اندازه ی عکس مربعی باشه و حداقل ۳۰۰ پیکسل در ۳۰۰ پیکسل باشه، البته لزومی هم نداره تا سایز عکس بیشتر از ۶۰۰ پیکسل باشه.
حالا نوبت به این میرسه که کاور آلبوم رو به آهنگ‌ها اضافه کنی. برای این کار توی منوی بایگانی music آی‌تونز اون آلبوم رو انتخاب کن و عکس ِ کاور آلبوم رو به محل مشخص شده درگ کن.

در مرحله بعد باید اطلاعات مربوط به هر آهنگ رو وارد کنی. از بایگانی آی‌تونز روی آلبوم مورد نظر (که حالا کاور هم داره) دَبل کلیلک کن تا باز بشه.

حالا روی اولین آهنگ راست کلیک کن، Get Info رو کلیک کن. تب Info رو باز کن، اسم و شماره آهنگ و بقیه اطلاعات لازم رو وارد کن. دکمه ی next رو بزن و همین کار رو برای بقیه آهنگ‌های اون آلبوم انجام بده و در نهایت OK کن.

حالا که همه مشخصات وارد شدن وقتش رسیده تا آلبوم ها رو به iPod کپی کنی.
قبل از هر چیز یادت باشه که Automatic Sync رو غیرفعال کرده باشی. به نظر من جابجایی اطلاعات به شکل Manual خیلی راحت تره.

حالا iPod ت رو به کامپیوتر وصل کن، آلبوم‌هایی که می‌خوای کپی کنی رو انتخاب کن و به راحتی آب خوردن درگ کن!


الان دیگه همه موزیک‌های توی آی‌پاد اسمشون و کاور آلبوم درست و منظم شده

و البته آی‌تونز کامپیوتر هم حسابی خوشگل و منظم شد

از موزیک‌هات حسابی لذت ببر

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۷

216

اصولا من با خودم زیاد حرف میزنم، مخصوصا وقتایی که مستقیما توی دید نباشم. محتوای کلی "201" هم چیزایی بود که همین چند دقیقه پیش توی حمام از ذهنم رد شدن!

از اینکه ۱ روز در میون باید صورتم رو اصلاح کنم متنفرم + کاشکی اینجا حمام عمومی بود و من فقط مینشستم و یه دلاک همه ی کارهای لازم رو انجام میداد + چرا من بیش از ۱ ماهه که ManoN رو ندیدم و تمام این مدت حتی ۲۰ دقیقه هم باهاش حرف نزدم؟! + اصلا چرا نزدیک ۱ ماه میشه که هیچ کدوم از دوستام (البته بجز احسان و ایمان که یکی دو بار دیدمشون) رو ندیدم و حتی تلفنی هم ازشون خبر ندارم؟! + این چه وضعیه آخه؟ + چند روزه که هوس کردم سوییس زندگی کنم ولی حیف که نه سواد دارم، نه پول دارم و نه پشتکار + دلم میخواد زمان از ۲۰ اسفند جلوتر تره، زیاد با عید حال نمیکنم + دلم یه متخصص کالبدشکافی در زمینه ی روح و روان میخواد. درسته که در کل خوبم اما شدیدا احتیاج دارم خودمو تخلیه کنم. فقط کافیه تا یه سر نخ پیدا کنم و همه چیز رو بریزم بیرون + با موهای بدنم اصلا حال نمیکنم. کاشکی میشد یه جوری تا ابد از شرشون خلاص شد + دارم خودم رو تحمل میکنم +واسه چی دیگه حال و حوصله ی هیچی رو ندارم؟ + چرا هرچی میرم عکس میگیرم بعدش موقع برگشتن میزنم همه رو پاک میکنم؟! + ...

این آهنگ هم تقدیم به تو