شنبه، مرداد ۳۰، ۱۴۰۰

Nolite te bastardes carborundorum

 امروز فکر کنم آخرین روز تعطیلی کرونا بود. از همان صبح که بیدار شدم، پریود بودم. حالم گرفته است. شاید بخاطر این باشد که کل این چهار پنج روز تعطیلی اجباری را نسشتیم و The Handmaid's Tale تماشا کردیم. خودمان کم بدبختی داریم و می‌نشینیم سریال‌های اعصاب خرد کن هم می‌بینیم و حال خودمان را بیشتر می‌گیریم.

البته خودم می‌دانم که دلیل اصلی حالِ گرفته‌ام برای چیست و سریال و عاسورا تاشورا و این مزخرفات فقط بهانه است.

یکی دو شب پیش با اشکان نشستم و دوباره ویرایش آخر پایان‌نامه را انجام دادم و این بار مستقیما توی پژوهشیار آپلود می‌کنم و به آقای امینی مسئول آموزش می‌گویم که آپلود کردم رفت، دیگر حوصله ادا اصول خانم دکتر را ندارم. اگر هم این فوق لیسانس تخمی‌ام را نمی‌خواهید بدهید که همین الان بگویید تا خیالم راحت شود مادر به خطاها.

حوصله سر کار رفتن هم ندارم دیگر. دلم می‌خواهد بشینم توی خانه و به حال خودم باشم. لااقل برای یک مدت هم که شده نیاز به یک همچین لایف‌استایلی نیاز دارم. کسی کار به کارم نداشته باشد و خودم عین کِرم فقط برای خودم بلولم.

امروز تلفنم عین ۱۱۸ زنگ خورد و من هم در کمال آرامش هیچ کدام را جواب ندادم. حوصله حرف زدن با هیچ کس را نداشتم. دو سه نفر بیشعور هم بودند که اولین تماس را که جواب نمی‌دادم، دوباره و دوباره و دوباره پشت سر هم زنگ می‌زدند و من از خودم می‌پرسیدم وقتی یک دقیقه پیش جواب ندادم، چرا فکر می‌کنی الان باید جوابت را بدهم مادِرفاکر؟!

هیچ نظری موجود نیست: