سلام به همگی
امروز هم طبق معمول ساعت ۹ از خواب بیدار شدم. زود یه چیزی خوردم و زدم بیرون.
راستش امروز خیلی قاطی پاتی بود، همه چیز حل شد اما با زور!
مثه سگ دویدم. حدود ۲ برگشتم خونه و ساعت ۴ داشتم لباس عوض میکردم که موبایلم دوباره صداش در اومد. یکی از دوستام بود. یک ساعت و ۵۸ دقیقه حرف زدیم... گوشم آتیش گرفته بود.
هر موقع که زیاد با موبایل حرف میزنم گوشم مثه لبو قرمز میشه. خلاصه اینکه بعد از حرف زدن یادم افتاد که هنوز نهار هم نخوردم. تازه ساعت ۴ نهار کوفت کردم. بعدش هم خیلی زود اومدم اینجا و چند خطی نوشتم تا ساعت ۵ و نیم پای تلویزون چرت زدم.
حدود ۶ و نیم بود که با مامان و شیوا رفتیم بیرون. خواهرم خرید داشت. چند وقتی بود که تصمیم گرفته بودم تا برای مامانم یه عینک آفتابی بگیرم. دیدم که انگار امروز جورش داره جور میشه.
خلاصه رو مخش راه رفتم تا اینکه راضی شد بریم آلمان اپتیک و یه عینک PUMA براش گرفتم ۱۴۰ هزار تومن. یه خرده فشار بهم آورد ولی ارزشش رو داشت. (الان ۱۵ تومن بیشتر تو کارتم نیست!)
ساعت ۱۰ بود که اومدیم خونه. بد جوری هوس هات داگ داشتم. دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، زنگ زدم که بیاره.. شیوا هم که همیشه پایه ثابته.
خلاصه جاتون خالی، چسبید. فردا صبح زود با چندتا از بچه ها میخوایم بریم دانشگاه یه سری بزنیم.
امروز هم طبق معمول ساعت ۹ از خواب بیدار شدم. زود یه چیزی خوردم و زدم بیرون.
راستش امروز خیلی قاطی پاتی بود، همه چیز حل شد اما با زور!
مثه سگ دویدم. حدود ۲ برگشتم خونه و ساعت ۴ داشتم لباس عوض میکردم که موبایلم دوباره صداش در اومد. یکی از دوستام بود. یک ساعت و ۵۸ دقیقه حرف زدیم... گوشم آتیش گرفته بود.
هر موقع که زیاد با موبایل حرف میزنم گوشم مثه لبو قرمز میشه. خلاصه اینکه بعد از حرف زدن یادم افتاد که هنوز نهار هم نخوردم. تازه ساعت ۴ نهار کوفت کردم. بعدش هم خیلی زود اومدم اینجا و چند خطی نوشتم تا ساعت ۵ و نیم پای تلویزون چرت زدم.
حدود ۶ و نیم بود که با مامان و شیوا رفتیم بیرون. خواهرم خرید داشت. چند وقتی بود که تصمیم گرفته بودم تا برای مامانم یه عینک آفتابی بگیرم. دیدم که انگار امروز جورش داره جور میشه.
خلاصه رو مخش راه رفتم تا اینکه راضی شد بریم آلمان اپتیک و یه عینک PUMA براش گرفتم ۱۴۰ هزار تومن. یه خرده فشار بهم آورد ولی ارزشش رو داشت. (الان ۱۵ تومن بیشتر تو کارتم نیست!)
ساعت ۱۰ بود که اومدیم خونه. بد جوری هوس هات داگ داشتم. دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، زنگ زدم که بیاره.. شیوا هم که همیشه پایه ثابته.
خلاصه جاتون خالی، چسبید. فردا صبح زود با چندتا از بچه ها میخوایم بریم دانشگاه یه سری بزنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر