چهارشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۶

آقای آب و گلاب

آه ه ه ه که چه روز خسته کننده ای بود.
صبح زود (منظورم ساعت ۷ و نیم) بیدار شدم و از خونه زدم بیرون. باید میرفتم اداره " آب و گلاب" تا برای بازدید و وصل فاضلاب ساختمان نوبت بگیرم. حالا بماند از اینکه چقدر فک زدم و انعام و... به این و اون دادم تا اینکه تونستم واسه فردا نوبت بازدید بگیرم و قرار شد فردا ساعت ۷ و نیم برم دنبال آقای زمانی که مسئول بازدید توی منطقه ما هست.
تا حدود ساعت ۱۰ و نیم اونجا علاف بودم. بعدش هم رفتم سراغ ساختمان. خر حمالی‌های اونجا هم بماند.
تا ساعت ۱ و نیم دیگه نئشه شده بودم. خدایی این ترافیک از همه چیز خسته کننده تره. موقع برگشتن به خونه رفتم یه سری به آقای نصیری زدم تا ببینم DVD جدید چیزی آورده یا نه.
فیلم جدید که ندیده باشم نبود. فقط ۲ تا DVD که چند روز پیش تلفنی سفارش داده بودم رو گرفتم. یکی Transformers و یکی هم Wild Hogs که جان تراولتا و تیم آلن و مارتین لارنس و ویلیام می‌سی بازی کردن و یکی دو ماه پیش اکران شده بود و شنیده بودم که کمدی جالبیه.
اومدم خونه و بعد از نهار نشستم که Wild Hogs رو ببینم. مامانم داشت میرفت بیرون خرید کنه. آخه شب مهمون داشتیم. به محض اینکه چشمش به تراولتا افتاد جیغ زد و هورا کشید و گفت: این همون فیلم جدیده که بازی کرده؟
منم گفتم آره. (نمی‌دونه که Hair Spray هم اومده وگرنه همین الان خودش میره از نصیری میگیره DVDش رو)
سوت ثانیه ضبط و تلویزیون رو خاموش کرد و جوری که معلوم بود اصلا شوخی نداره گفت بعدا با هم از اول میبینیم. بعدش هم دستور دادن که تا قبل از ساعت ۷ بنده باید دوش گرفته باشم و اصلاح هم کرده باشم. نکته مهم اینکه اتاقم هم باید کاملا مرتب باشه. (چون دخترهای این مهمون‌مون که دوست مامان هستش ۱۰۰٪ با شیوا میان توی اتاق من و می‌شینن پای کامپیوتر بدبخت من!)
من هم از اونجایی که حوصله دردسر ندارم اطاعت کردم!!
خلاصه اینکه مهمونا اومدن و تا حدود ۲ شب نشسته بودن. یه چیز جالب اینکه حدود ساعت ۱۰ شب بود که متوجه شدم بابام نیستش! وقتی سوال کردم کجا غیبش زده بیشتر متوجه شدم، ظاهرا همه خبر داشتن که مسعود ماموریت داشته و الان هم توی هواپیماست، بجز من!!!
خلاصه.. وقتی رفتن یه خرده جمع و جور کردیم و چون صبح ساعت ۷ و نیم باید برم دنبال اون یارو، میخوام زود کپه رو بگذارم!

هیچ نظری موجود نیست: