جمعه، آذر ۰۵، ۱۳۸۹

486

امروز از اون جمعه ها بود که هیچی ازش نفهمیدم.
تقریبا میشه گفت که همه ی قسمت های مزخرفش رو خواب بودم!

۵ نظر:

sohi گفت...

khosh be halet

رقصنده برای کورها... گفت...

می دونم... خیلی بده... اونم برای کسایی که می دونن چطور می شه تمام این لحظه ها عالی باشن اما فعلا کاری از دستشون بر نمی آد...

nobody گفت...

سلام.
خاموشی و تا حدی قدرنشناس.
عاشقی و تا حدی دیوانه.
صادقی و تا حدی شجاع.

شادی گفت...

خواب زیاد خوب نیست...(گفتم که گفته باشم)

mina گفت...

naghashie jadid mobarak