دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹

497

تقریبا یک هفته ای میشد که مامان مشغول تدارک درست کردن یه کتابخونه جدید وسط پذیرایی بود، تا اینکه بالاخره 2 شب پیش آقای شیشه بُر درب های شیشه ای رو نصب کرد و کتابخونه جدید رسما عضو جدید خانواده شد.
اصولا به همون اندازه ای که من از دیدن جلد dvd هام توی قفسه های اتاقم لذت میبرم، مامان از دیدن کتاب هاش توی کتابخونه ش لذت می بره.
درست بعد از بریدن روبان و افتتاح کتابخونه، مامان خانوم مشغول تمیز کاری شیشه ها و قفسه ها شد و چند ساعت بعد تقریبا همه ش پر از کتاب بود.
به قول خودش توی این کتابخونه جدید میخواد "100 جلد کتابی که تا قبل از مردن حتما باید خوند" رو بچینه. (و بعید نیست ماها رو هم مجبور به خوندنشون بکنه)

دیشب که داشتیم شام میخوردیم مامان هی سرش رو برمیگردوند سمت کتابخونه ش و با خوشحالی تمام رو به من میگفت "خیلی خوب شده سهیل نه؟" و منم با هیجان جواب میدادم "اوووف آره، خیلی عالی شده"
اما الان میخوام اعتراف کنم که تا این لحظه، بنده بیشتر از 15 ثانیه این کتابخونه کذایی رو واقعا نگاه نکرده م. یعنی اصلا نمیدونم چه شکلیه!

خواستم بگم یه همچین گل پسری داره مامانم! :دی

۱۱ نظر:

من گفت...

از همينجا افتتاح كتابخونه ي جديدو تبريك ميگم و اميدوارم كه به زودي توش پر از كتاب شه :پي

یک عدد دختر گفت...

می خوای منم چند جلد کتاب هدیه بدم به مامیت؟ (جدی گفتمااا)

یک عدد دختر گفت...

در ضمن این ِدِم مشکیتو دوس ندارم [لب و لوچه اویزون]

ناشناس گفت...

تو اسمت هست سهیل؟ پس سلمان کیه؟!

مرجان گفت...

يعني طفلك مامانت با اين گل پسرش
همين كارا رو ميكني دوشخصيتيت شكل حاد ميگيره ديگه
من كه يكي اسم دارم وضعم اينه
يعني من فكر ميكردم يكي از اسمات كاربرد نداره و. فقط تو شناسنامه اته و اون يكي صدات ميكنن
احتمالا مامانت ميگه سهيل بابات ميگه سلمان؟!

ایوب گفت...

تبریکات من را هم بخاطر افتتاح کتابخانه به مامانت ابلاغ کن.
نامردی نکن خداییش کتابخونه حال می ده من که عاشق کتابخونمم و دوست دارم هر روز گسترشش بدم البته با آرشبو DVD هام هم زندگی می کنم+آرشیو کاست های موسیقیم.

niUsHa گفت...

خوب عزیزکم همه ی اینا به خاطر ِ خردادی بودن ِ عزیز است .. تازه.. من هم عاشق کتابخونه داشتن و کاور های دی وی دی می باشم ها.. :دی
در ضمنک.. من که همیشه می گم سهیل قشنگه..ببین همه سهیل قضیه رو بیشتر دومس می دارند.. دینگ دینگ:دی

ماریا گفت...

:)
بیچاره مادرجان ...
البته خودمانیم منم از دیدن کتابخانه های آنچنانی اصلا ذوق نمیکنم !

انجــــــــمن نارضــــــــــــايتي گفت...

چند ماهي مي شه كه منم در پي درست كردن يك كتابخونه ام و آخرش هم كتاب ها همينجور ستوني و افقي و عمومي در در و ديوار بالا مي روند !

tina گفت...

اگه میشه نام چندتا از این کتابهایی که تا قبل از مرگ حتما باید خوند رو از مامانت بپرس برامون بنویس ما هم بخونیم...10 تا هم کافیه...مرسی

شادی گفت...

1. با mehr موافقم...
2. کتابخونه نو مبارک ...
3. کتاب خیلی خوبه اگه مجبور شدی همه رو بخونی باید از مامانت تشکر کنی
4. خوش به حالتون...
5. ما عید یه کتابخونه زدیم ولی هنوز لازم داریم...