دلم میخواست میتونستم به خیلی از این حساب و کتاب های مزخرف دنیا جفتک بندازم. اصلا از اینکه واسه هر چیزی باید یه سری دو دو تا چهارتا کرد خسته شده ام.
نمیدونم من زیادی حساس شده ام یا واقعا همینه؟
ولی خسته شده ام. واقعا خسته شده ام از این تضاد بین اون چیزی که هستم و اون چیزی که میخوام باشم.
قسمت بدش اینه که برای اون چیزی هم که میخوای باشی باز باید حساب کتاب کرد. اینجوری نیست که بگی خب چون من واقعا میخوام پس میشه.
کلافه شده ام از بس که هنوز سر دو راهی هایی مونده ام که دو دنیای متفاوت هستن اما در عین حال هیچ کدوم مزیت خاصی نسبت به اون یکی نداره. هر دو پنجاه پنجاه مساوی. نه میشه قاطع انتخاب کنی و نه میتونی از انتخابت واقعا راضی باشی!
بعدش هم تا ابد به خودت لعنت میفرستی که اگه اون یکی راه رو رفته بودم الان بهمان شده بود.
خواستم بگم یه همچین گه گیجه ای دارم این روزها
نمیدونم من زیادی حساس شده ام یا واقعا همینه؟
ولی خسته شده ام. واقعا خسته شده ام از این تضاد بین اون چیزی که هستم و اون چیزی که میخوام باشم.
قسمت بدش اینه که برای اون چیزی هم که میخوای باشی باز باید حساب کتاب کرد. اینجوری نیست که بگی خب چون من واقعا میخوام پس میشه.
کلافه شده ام از بس که هنوز سر دو راهی هایی مونده ام که دو دنیای متفاوت هستن اما در عین حال هیچ کدوم مزیت خاصی نسبت به اون یکی نداره. هر دو پنجاه پنجاه مساوی. نه میشه قاطع انتخاب کنی و نه میتونی از انتخابت واقعا راضی باشی!
بعدش هم تا ابد به خودت لعنت میفرستی که اگه اون یکی راه رو رفته بودم الان بهمان شده بود.
خواستم بگم یه همچین گه گیجه ای دارم این روزها