چهارشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۰

...but what a shame

هزار بار نوشتم و پاک کردم. اصلا یادم نمیاد که چی نوشتم اما انگار دیگه دستم به نوشتن نمیره. دیگه اون حس راحت و امنیتی که باید داشته باشم رو از دست داده ام. دیگه مثه قبل نمیتونم آزادانه بنویسم.
هر جمله ای که مینویسم، بعدش ده بار میخونمش و بهش فکر میکنم و دست آخر انگشتم رو نگه میدارم روی backspace و همه ش رو پاک میکنم.
میخواستم بیام و از کار جدیدی که میخوام انجام بدم بنویسم، از احساساتم، از روزمره هام، از همه ی اون چیزهایی که این روزهای منو دارن میسازن. از همه شون میخوام بیام و هر روز بنویسم. اما بخاطر آدم هایی که دنبال روزنه ای هستن که به حریم خصوصیت رخنه کنن، خواسته هات رو سلاخی کنن و تو رو از داشتن چیزهایی که دوست داری محروم کنن، ترجیح میدم دهنم رو محکم ببندم و حرف نزنم و حتى برچسب but what a shame... بخورم اما دیگه خودم رو با اونها قاطی نکنم.

هیچ نظری موجود نیست: