به لطف یکی از دوستانم بالاخره امتحانهای این ترم هم به خیر و خوشی تمام شد. اگر کمک هایش نبود من از همان ترم اول لنگ میزدم و الان به ترم چهار نرسیده بودم. راستش را بخواهید این فوق لیسانس را کلا از همین دوستم دارم. از همان موقعی که برای کنکور ارشد ثبت نامم کرد و بعد کتاب تست سالهای قبل را برایم خرید و فوت فن راندو زدن یادم داد و باقی ماجرا. تازه.. از این به بعد هم میخواهم بروم توی دفتر کارش تا اسکچ آپ یاد بگیرم.
من اصولا خواب نمیبینم و یا اگر هم ببینم در بیداری یادم نمیآید. دیشب اما خواب دیدم که ارغوان تلفن زد و گفت که کارهایش راست و ریست شده که برود آلمان و برای همین قرار است که دوستهایش را دعوت کند و مهمانی خداحافظی بگیرد. ارغوان از آن مدل دخترهایی است که کمتر کسی ممکن است دوستش نداشته باشد. یک دوست مشترک دختر داریم که میگفت اگر خودش پسر بود حتما عاشق ارغوان میشد.
از مهمانی و اینها چیزی یادم نیست اما رفته بودیم فرودگاه امام. تعدادمان زیاد نبود. من و نیلو و یاسی و مامان بابای ارغوان و یک پسر دیگری که فامیلش محسنی بود. این آقای محسنی را در عالم واقعیت هم فقط فامیلش را میدانم اما به نظرم میآید که پسر خیلی خوبی باشد.
من اصولا خواب نمیبینم و یا اگر هم ببینم در بیداری یادم نمیآید. دیشب اما خواب دیدم که ارغوان تلفن زد و گفت که کارهایش راست و ریست شده که برود آلمان و برای همین قرار است که دوستهایش را دعوت کند و مهمانی خداحافظی بگیرد. ارغوان از آن مدل دخترهایی است که کمتر کسی ممکن است دوستش نداشته باشد. یک دوست مشترک دختر داریم که میگفت اگر خودش پسر بود حتما عاشق ارغوان میشد.
از مهمانی و اینها چیزی یادم نیست اما رفته بودیم فرودگاه امام. تعدادمان زیاد نبود. من و نیلو و یاسی و مامان بابای ارغوان و یک پسر دیگری که فامیلش محسنی بود. این آقای محسنی را در عالم واقعیت هم فقط فامیلش را میدانم اما به نظرم میآید که پسر خیلی خوبی باشد.
آنجا که پاسپورت ها را کنترل میکنند و بیشتر از آن نمیشود جلو رفت، یادم هست که رفتم جلو و دو دستی صورت ارغوان را گرفتم و بوسیدمش. جوری که انگار هزار سال بوده که عاشقش بودم. بعد هم یادم است که سرم را انداختم پایین و راهم را کشیدم و رفتم. ارغوان از آن طرف رفت و من از آن طرف.
صبح که از خواب بیدار شدم حس میکردم که ارغوان واقعا رفته است. به عنوان کسی که عشقش را همین چند ساعت پیش از دست داده کشتی کروز مجلل و افسانهای ام در اقیانوس غرق شده بود. تمام آن روز حال و هوایم همین بود.
راستش را بخواهید خیلی وقت است که ارغوانهایم دارند یکی یکی میروند و کشتیهایم یکی بعد از دیگری غرق میشوند. هر روز صبح که بیدار میشوم غم از دست دادن ارغوان دارم..
۱ نظر:
من رفتم. ارغوان کسی نبودم و برای بدرقه ام کسی نیامد. جالب اینه که وقتی فیلتر بودی به زور میومدم و مطالبتو میخودنم. ولی توی این مدت این دومین باره که میام با وجود اینکه فیلتر نیستی برام... ارغوانها احتیاج دارند که بروند
ارسال یک نظر