شنبه، تیر ۲۵، ۱۴۰۱

هیچ

یکی از آشنایان، با همسر و ۲ تا بچه‌هایشان سه چهار روز است که از آلمان بعد از حدود ۳ سال برای یک هفته آمده‌اند اینجا که به خانواده‌شان سر بزنند و دوباره بروند.
دیشب یک جایی دور هم بودیم و در کنار گپ زدن‌های خانوادگی، یک خط در میان در مورد وضعیت زندگی در اینجا و آنجا صحبت می‌شد. مقایسه‌های اقتصادی، اجتماعی و از اینجور چرت و پرت‌ها.
نمی‌دانم چطور حرف از عکس‌های جیمز وب شد که شروع کردم با وحید در مورد فضا و کهکشان و اینها صحبت کردن. البته قات سواد در این مورد ندارم و تنهای چیزهایی که می‌دانم دو سه تا فیلم و مستند دیده‌ام و کلا ۲ تا کتاب خوانده‌ام.
شب که آمدم خانه هنوز توی فضا و کهکشان بودم. نشستم پشت کامپیوتر و شروع کردم به سرچ کردن و خواندن و در نهایت توی یوتوب غرق شدم. ساعت را نگاه کردم. ۳ و نیم صبح بود.

برای دیدن تصویر در سایز واقعی روی آن کلیک کنید

نمی‌دانم چند دقیقه بود که داشتم به این عکس نگاه می‌کردم. سعی می‌کردم تا حجم کوچک بودن زمین و خورشید و حتی سولار سیستم را در مقایسه با کهکشان راه شیری هضم کنم.. تازه این فقط کهکشان راه شیری است!!
برای اینکه بیشتر پشم‌هایتان بریزد اندازه زمین با خورشید را مقایسه کنید

برای دیدن تصور در سایز واقعی روی آن کلیلک کنید

و از دیشب تا الان فقط دارم به این فکر می‌کنم با اینکه ما توانسته‌ام تا مرز کائنات پیش برویم، اما در عین حال چقدر کوچک هستیم. چقدر هیچ هستیم. فقط از این سر تا آن سر کهکشان راه شیری ۱۰۰ هزار سال نوری است!!
و حالا شما به این فکر کن که جانورهایی روی این زمین هستند که دغدغه‌شان نوع لباس پوشیدن مردم و فیلتر کردن اینترنت و کلا انگولک کردن خصوصی‌ترین مسائل زندگی آدم‌ها است.

دچار فرسایش شده‌ام. خسته.. آنقدر خسته که توان تمام کردن این جمله را هم ندارم.

هیچ نظری موجود نیست: