چهارشنبه، مرداد ۰۵، ۱۴۰۱

The quiet chaos driving me mad

 دوشنبه همین هفته نوبت مشاور داشتم. ساعت ۶ رسیدم و چند دقیقه بعد رفتم داخل.

برای اولین بار بود که اینجا می‌آمدم. مشاور خودم که سال‌ها پیش او می‌رفتم، آنقدر قیمت یک ساعت مشاوره‌اش را بالا برده که بعد از هر جلسه، تازه باید پیش یک تراپیست دیگر بروی که درد کارت بانکی‌ات را بلکه یک ذره کم کند!!

تقریبا یک ساعت و نیم بدون توقف حرف زدم. هی آب خوردم حرف زدم.

گفتم خسته‌ام.. نا امیدم.. شاید افسرده شده‌ام و البته خیلی خشم دارم.. مغزم دارد سوت می‌کشد.. خواب ندارم.. کلافه شدم.. حتی گاهی وقت‌ها همه‌شان با هم قاطی می‌شوند.

گفت همین الان هم که داری حرف می‌زنی می‌شود متوجه اینها شد. بیا و در طول این هفته تا جلسه آینده وقتی یکی از این حس‌ها سراغت آمد بنویس که دقیقا چه چیزهایی از توی مغزت رد می‌شود.

ساعت هفت و نیم از مطب بیرون زدم و هدفون به گوش راه افتادم سمت خانه.

هیچ نظری موجود نیست: