یکشنبه، مهر ۲۷، ۱۴۰۴

in the memory of Linkin Park & Goli

هجده سالم بود که اولین آلبوم‌شان آمده بود و من هم مثل همه تینیجرهای دنیا عاشق لینکین پارک شده بودم. روی در و دیوار اتاق آن زمانم در کنار پوسترهای متالیکا و پینک فلوید و بون جووی و AC/DC و نیروانا و اینها، لوگو و عکس‌های لینکین پارک هم اضافه شده بود. از بین همه آلبوم‌هایشان، فقط ۲ تا را زیاد دوست ندارم و بقیه را تقریبا عاشق‌شان هستم. سال ۲۰۱۷ و درست بعد از انتشار آخرین آلبوم‌شان، چستر زد خودکشی کرد و همه طرفدارهای لینکین پارک شوکه شدند. از آن موقع تا آخرهای ۲۰۲۴ دیگر خبری از لینکین پارک نبود تا اینکه خیلی چراغ خاموش، سر و کله امیلی آرمسترانگ پیدا شد و آلبوم جدیدشان بیرون آمد. برای من هم مثل خیلی‌های دیگر، زمان برد تا شهامت شنیدن آلبوم جدید لینکین پارک را با صدایی به چز چستر داشته باشم. اول گارد داشتم و پیش خودم می‌گفتم لینکین پارک هم تمام شد و فقط باید همان آلبوم‌های قدیمی را گوش داد، اما کم‌کم و در طول ماه‌های بعد توانستم صدای امیلی را هم دوست داشته باشم و از آلبوم جدید خوشم بیاید.

از چهار شنبه هفته پیش تا ۳ صبح امروز، داشتم سریال ۶ قسمتی لینکین پارک را از پادکست آلبوم می‌شنیدم. در کنار لذت بردن از دانستن خیلی چیزها که درباره‌شان نمی‌دانستم، سرگذشت و زندگی چستر خیلی ناراحتم کرد، تا جایی که با تمام شدن قسمت ششم، ناخداگاه اشکم در آمد. به آهنگ‌های آلبوم آخرش هی فکر کردم و هی بیشتر فهمیدم که تا چه اندازه هر کدام از ترک‌ها داستان خودش بوده و هی بیشتر دلم برایش سوخت.

امروز ظهر مامان زنگ زد و خبر فوت زن دایی‌ام را داد. سرطان داشت و در طول دو سه ماه گذشته هر روز حالش داشت بد تر می‌شد. طفلکی سنی نداشت. از زمانی که حالش خراب شده بود اصلا جرئت دیدنش را نداشتم. ترجیح داده بودم همان تصویری که همیشه از «گلی» داشتم برایم باقی بماند. کل روز داشتم به هر خاطره‌ای که ازش یادم بود فکر می‌کردم. برای «گلی» هم کلی دلم سوخت. به این فکر کردم که زندگی، با همه خوبی‌ها یا بدی‌ها.. خوشی‌ها یا سختی‌ها.. و همه بالا و پایین‌ها، چقدر می‌تواند تخمی و بی در و پیکر باشد. به این فکر کردم که روی هیچ چیزی مطلقا هیچ حسابی نمی‌شود کرد. به این فکر کردم که آخر داستان همه کس و همه چیز همین تمام شدن است و با این حال هر روز صبح که چشم باز می‌کنیم، داریم برای آینده‌ای نقشه می‌کشیم که حتی از ۱ ثانیه بعدش هم مطمئن نیستیم. زندگی این و است و باز هم دائم در حال جر دادن خودمان و بقیه هستیم.

هیچ نظری موجود نیست: