پنجشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۷

179

خدا خوش بخواد واسه مهران که امشب اومد دنبالم و به زور از خونه کشیدم بیرون و با چندتا ماشین دیگه مثه سابق زدیم ولگردی تو خیابون. واقعا اگه خونه مونده بودم از شدت گشادیسم میترکیدم.

دیروز یدونه کاکتوس فسقلی خریدم گذاشتم روی مانیتورم. هر بار که چشمم بهش می افته دلم میخواد بخورمش!

واسه شام هوس پاستا کردیم رفتیم دلانو ، تا حالا نرفته بودم. پاستا هاش که آشغال... پیتزا ایتالیایی هم شنیده بودیم نونش باید نازک باشه اما این دیگه ختمش بود. باور کن از کاغذ نازک تر بود. هر اسلایسی رو که برمیداشتی باید خدا خدا میکردی که وجودش از مبدا تا دهنت پخش زمین نشه!

من موندم اگه یه ایتالیایی گذرش به اینجا بیوفته پیش خودش چی میگه. به نظر من غذا ایتالیایی میخوای فقط دِدو باید بری. غذاش حرف نداره. الان هم دلم یه بطری نوشابه میخواد، یه نموره الکل هم داشته باشه بد نیست.

این مُخ گوزاره هم دوباره افتاده به جونم!

بعدا نوشت: چند وقت پیش رفته بودم پیش یه بابایی که از این system error های بنده سر در میاره. یه چیزایی ازم پرسید که در عین بدیهی بودن جوابش رو نمیدونم. دفعه ی بعدی که قراره ببینمش چی تحویلش بدم آخه؟

با اینکه از Pussycat Dolls خوشم نمیاد اما این آهنگشون بدکی نیست. حالا اونو بیخیال... بیا با هم تا صب این آهنگ Bon Jovi رو گوش کنیم...

ساعت ۳ و نیم نوشت: ما اصلا خوابمان نمی آید. تازه ش مسواک هم نزدیم!

هیچ نظری موجود نیست: