دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۷

پرچم سیاه

دکتر شریعتی میگه: در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مُرد. کاش میشد لحظه ای ابله نبود.

واقعا این بلاهت تا کِی ادامه داره؟! این داستان های حماسی که روزی ۱۰۰۰ تا ورژن جدیدش رو میدن بیرون (که با خرافاتِ کور هیچ فرقی نداره) تا کِی میخواد به گوش یه عده ساده لوح خونده بشه؟! باور کن این هم یه نوع شستوشوی مغزیه.
زدن در و دیوار شهر رو سیاه کردن. همه جا پرچم سیاه. تا چند وقت دیگه از همه جا باید صدای ناله و زجه بشنویم. همه ش باید زنهای سیاه پوشی ببینیم که ۱دونه چشم دارن و مردهای سراپا مشکی. مردهایی که یه حس کثیف بهت القا میکنن.

هیچ وقت نتونستم مفهوم این عزاداری ها رو واسه خودم هضم کنم. من با اصل قضیه مشکل ندارم اما واقعا کارهایی رو که ملت میان میکنن برام عجیبه. از نظرم همه ش تناقضه. همه ش تظاهره. چاخان محض.
از خودم میپرسم این تو سر و مغز زدن ها واسه چیه؟ که چی بشه؟ با این کار چی رو میخوان ثابت کنن؟

هیچ نظری موجود نیست: