این روزا یکی دو تا پست توی گودر راجع به "مردهایی که ترس دارن" خیلی داره شر میشه، و یکی از همون نوشته ها منو به اینجا رسوند. و آخرش هم نویسنده ش از آقایون دعوت کرده که از خانم هایی که باید ازشون ترسید بنویسن.
بترس از زن هایی که:
پ.ن: البته قبلنا هم یه پست [+] شبیه به این نوشته بودم
بترس از زن هایی که:
- چشم های گیرا و نگاه های شیطنت آمیز دارن
- خرامان راه میرن
- مثه گربه خودشون رو تو دلت جا میکنن
- صدا، تکیه کلام ها و نوع حرف زدنشون شبیه هیچ کس دیگه ای نیست
- اولین های با اونها بودن رو هرگز فراموش نمیکنی. اولین تلفن، ملاقات، sms، بوس، هدیه، شام..
- بوی عطرشون تو رو فقط به یاد اونها میندازه
- واقعا زن هستن، و خودشون هم اینو میدونن
- هرجایی رو که نگاه میکنی یه اثری ازشون میبینی
- تو بغلشون گریه کرده ای
- قشنگ فحش میدن
- تو رو واسه اون چیزی که هستی دوست دارن
- وقتی کنارشون هستی، زمان و مکان برات STOP میشه
- توی بیشتر رویاها و تصوراتت هستن
- وقتی میخوان تو رو ببوسن روی پنجه پا بلند میشن
- بارها FRIENDS دیده اند
- میانه شان با تکنولوژی از تو بهتر است!!
- قهوه بازهای حرفه ای هستن
- وقتی با موهای پشت گردنت بازی میکنن کلا از دنیا میری
- بلد باشن چطور دلت رو ببرن
- خوب رانندگی میکنن
- بیشتر وقت ها، خیلی ماهرانه یه بند انگشت از خط سینه شون از یقه لباسشون مشخصه، تا بهت یادآوری کنن تو عاشق اون دو تا هستی!
- حتی وقت هایی که حسابی باهات دعوا کردهاند، اما شب لخت تو بغل همدیگه میخوابید
- موهاشون رو توی صورتت میریزن
- اسمشون رو مثه بقیه به زبون نمیاری
- بهت امید میدن
- دوری، یا نداشتن شون اشکت رو در میاره
پ.ن: البته قبلنا هم یه پست [+] شبیه به این نوشته بودم
۱۳ نظر:
هه هه !!!! چه باحال !!!
سلمان کاملن بات موافقم+فلسفه و تاریخ خوندن + آشپز حرفه این + مدیرن و سر از بازار سهام یا مالی در میارن+ خیلی خوب می فهمنت عین این پستت را می زارم یا + خودم
1- تو بغلشون گریه کرده ای >>> این از همه قششنگتر بود
2- وقتی میخوان تو رو ببوسن روی پنجه ی پا بلند میشن >>> این یکی در مورد همه یکسانه... چون اصن امکان نداره رو پنجه پا نایستی و قدت به گونه هاش بره
3- هرجایی رو که نگاه میکنی یه اثری ازشون میبینی >>> وقتی خوبه که هنوزم باشن . در غیر اینصورت غم انگیزه...
با مهر موافقم..
پست قشنگي بود
ممنون از قبول دعوت
خیلی مواردش رو دوست داشتم.. حتی من هم جذب چنین زن هایی میشم:
قهوه باز های حرفه ای
قشنگ فحش بدن، همچین به دلت می چسبه
زاننده های خوب و حرفه ای
خب چون زنم اینهایی که گفتی رو نمیدونم چرا باید ترسید چون هر روز اگه نخوام همش باشم ولی حتما دلم میخواد زنانگیم رو حفظ کنم و دوستش داشته باشم.بعد خب نمیدونم چرا ترسناکه اینها!!...قربون یو
چه جالب....
نترس ...
بهت امید میدن
من ترسناکم
بترس از زنانی که توی خیابون گردی دست تو رو هم از پشت بستن...
بترس از دخترهایی که توی فیلمبازی وقتی اسم جارموش و تارکوفسکی و کیشلوفسکی رو میاری، جوری نگات می کنن که انگار نصف عمرشون رو با اونا خوابیدن...
بترس از دخترایی که وقتی می خوای باهاشون شروع کنی، بهت میگن خیلی شبیه بی اف سابقم هستی....
کلا بترس و ...
ولی لذتش به همیناس دیگه!!!مخصوصا اونی که 2تاشون رو یه جورایی مینمایاند و دیگری آنکه باید روی پنجه هایش بلند شود!!!!!
اینم یاد رفت سلمان خان!
بترس از دخترایی که خوشگل نیستن ولی وقتی باهاشون رابطه ای را شروع میکنی، همیشه زیرشلواریت شبیه گند امامزاده هاست!!!
گنبد امامزاده البته!!
خوشمان آمد
خوب اومدی رفیق
اینکه با تکنولوژی و قهوه بازی و رانندگی طرف باشن خیلی هوشمندانه بود!
تن نازی زنانگی رو میشه تو متنت بو کشید!
ترس ندارن ولی ترس آشنا شدن و دل نکندن و از دست دادنش رو نمیشه با چیزی مقایسه کرد!
خیلی جالب بود
وقتی متن رو می خوندم به هر جمله فکر می کردم که من کدام از این ویژگی ها رو دارم
salman jan ba in chizayi ke neveshti manam hamchin dokhtari delam khast...dg to o baghie pesarha ke bemanad :d
ارسال یک نظر