سلام به همه ی دوستای خوبم
واقعا میبخشی که اینقدر دیر آپ می کنم ولی باور کن این چند روز اصلا فرصت روشن کردن کامپیوتر رو نداشتم. منظورم اینه که روشن کردم اما واسه پروژه هام.
من از ۵ شنبه شب تصمیم داشتم آپ کنم اما نشد!!! جریانش جالبه
من یدونه اکستنشن مخصوص Gmail روی فایرفاکس دارم که خودش اتوماتیک لاگ این میکنه.
داشتم وارد بلاگ میشدم که سر و کله عاطفه روی Google Talk پیدا شد. هرچی هم بهش میگم میخوام آپ بزنم اصلا انگار نه انگار... در همین حین یکی از دوستام زنگ زد به ایرنسل، مست بود... آی ی ی حرف میزد... هرچی قطعش می کردم باز هم زنگ میزد. بیشعور همزمان به موبایل و خط اتاقم هم زنگ میزد. رو مخم بود. تازه عاطفه هم هی pm میداد. حالا که چیزی نیست. سر و کله یکی دیگه هم پیدا شد که هوس sms بازی زده بود به سرش... هر ۱۰ ثانیه ۱ بار یه دونه sms میداد و چون جواب نمی گرفت ۵۰ تا sms دیگه میزد که چرا جواب نمیدی؟!
تصور کن دارم با تلفن حرف میزنم، با کیبورد هم دارم مینویسم و با انگشت های پام هم دارم sms میدم!
این آخر ماجرا نیست! هومن هم ساعت ۱۲ شب هر ۳۰ ثانیه ۱ بار می اومد پشت خط اتاقم. جواب ندادم... وقتی روی شانس باشی دیگه برات میاد همینطوری... صدای اون یکی تلفن هم بلند شد. پیش خودم گفتم خدا رو شکر این خط دیگه با من کاری نداره اما داشت. مامانم از اون پایین میگفت گوشی رو بردار، دایی علی بات کار داره!
نه... یکی به دادم برسه... همه رو قطع کردم. از gmail هم خارج شدم و موبایل ها رو هم انداختم رو تختم. یه نیم ساعتی هم با داییم کلنجار رفتم. یه سری از تنظیمات دوربینش به هم ریخته بود که به حول و قوه الهی حل شد. من نفهمیدم نصفه شبی از کجاش میخواد عکس بگیره؟!
واقعا Hang کرده بودم. کامپیوتر رو خاموش کردم و از آپ دادن منصرف شدم. وقتی موبایل ها رو برداشتم واسه یکی ۴ تا miss call خورده بود و واسه ایرانسل هم ۳۸ تا sms اومده بود. باید برم اسمم رو توی کتاب گنیس ثبت کنم.
(همین الان عاطفه روی Google Talk پیداش شد دوباره!!!)
خلاصه ماجرایی بود اون شب واسه خودش
این هم از موزیک امروز
واقعا میبخشی که اینقدر دیر آپ می کنم ولی باور کن این چند روز اصلا فرصت روشن کردن کامپیوتر رو نداشتم. منظورم اینه که روشن کردم اما واسه پروژه هام.
من از ۵ شنبه شب تصمیم داشتم آپ کنم اما نشد!!! جریانش جالبه
من یدونه اکستنشن مخصوص Gmail روی فایرفاکس دارم که خودش اتوماتیک لاگ این میکنه.
داشتم وارد بلاگ میشدم که سر و کله عاطفه روی Google Talk پیدا شد. هرچی هم بهش میگم میخوام آپ بزنم اصلا انگار نه انگار... در همین حین یکی از دوستام زنگ زد به ایرنسل، مست بود... آی ی ی حرف میزد... هرچی قطعش می کردم باز هم زنگ میزد. بیشعور همزمان به موبایل و خط اتاقم هم زنگ میزد. رو مخم بود. تازه عاطفه هم هی pm میداد. حالا که چیزی نیست. سر و کله یکی دیگه هم پیدا شد که هوس sms بازی زده بود به سرش... هر ۱۰ ثانیه ۱ بار یه دونه sms میداد و چون جواب نمی گرفت ۵۰ تا sms دیگه میزد که چرا جواب نمیدی؟!
تصور کن دارم با تلفن حرف میزنم، با کیبورد هم دارم مینویسم و با انگشت های پام هم دارم sms میدم!
این آخر ماجرا نیست! هومن هم ساعت ۱۲ شب هر ۳۰ ثانیه ۱ بار می اومد پشت خط اتاقم. جواب ندادم... وقتی روی شانس باشی دیگه برات میاد همینطوری... صدای اون یکی تلفن هم بلند شد. پیش خودم گفتم خدا رو شکر این خط دیگه با من کاری نداره اما داشت. مامانم از اون پایین میگفت گوشی رو بردار، دایی علی بات کار داره!
نه... یکی به دادم برسه... همه رو قطع کردم. از gmail هم خارج شدم و موبایل ها رو هم انداختم رو تختم. یه نیم ساعتی هم با داییم کلنجار رفتم. یه سری از تنظیمات دوربینش به هم ریخته بود که به حول و قوه الهی حل شد. من نفهمیدم نصفه شبی از کجاش میخواد عکس بگیره؟!
واقعا Hang کرده بودم. کامپیوتر رو خاموش کردم و از آپ دادن منصرف شدم. وقتی موبایل ها رو برداشتم واسه یکی ۴ تا miss call خورده بود و واسه ایرانسل هم ۳۸ تا sms اومده بود. باید برم اسمم رو توی کتاب گنیس ثبت کنم.
(همین الان عاطفه روی Google Talk پیداش شد دوباره!!!)
خلاصه ماجرایی بود اون شب واسه خودش
این هم از موزیک امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر