یک: دیگه از دست این کامپیوترم دارم روانی میشم. دلم میخواد همین الان از توی بالکن پرتش کنم روی آسفالت کوچه تا پخش زمین بشه. باور کن ۱۰ دقیقه طول میکشه تا پنجره فایرفاکس باز بشه. خدا نکنه اگه همزمان بخوام ۲ تا کار رو با هم انجام بدم. تصمیم دارم از این به بعد بجای اینکه به برق وصلش کنم، توش زغال سنگ بریزم!
دو: مستانه یه بازی جدید با موضوع پز دادن راه انداخته. راستش همون روز که نوشته ش رو دیدم فوری براش کامنت دادم که من هم همین الان میرم و پز میدم و واقعا هم اومدم تا بنویسم... ولی هرچی فکر کردم که به چی پز بدم به هیچ نتیجه ای نرسیدم. ۲۰ دقیقه این صفحه سفید text editor توی صورتم بود و این cursor هی چشمک میزد اما ۱ کلمه هم نتونستم بنویسم. همین الان هم دارم به این فکر میکنم که من چی دارم که بخوام بهش پز بدم؟ فکر نکن دارم خودم رو چس میکنم ولی واقعیتش اینکه من هیچی واسه پز دادن ندارم. باور کن.
سه: چند روز پیش حدود هفت و نیم بعد از ظهر بود که داشتم میومدم خونه. تقریبا نیمه های مسیر بودم که با یکی از دخترهای کوچه مون هم مسیر شدم. یدونه دوو GTI نوک مدادی ۹۴ داره که پلاکش رو هم هنوز عوض نکرده. از اون بچه قرطی هاس. تقریبا هر روز دیده میشه. اصلا کاری به کارش نداشتم و خیلی عادی واسه خودم رانندگی میکردم ولی نمیدونم چرا تقریبا همه مسیر مشترکمون رو دقیقا پشت سرش بودم و همه چراغ قرمزها رو هم کنارش!
چند بار ازش سبقت گرفتم ولی باز دوباره جلوم سبز میشد. رفتیم و رفتیم تا اینکه پیچید توی کوچه و طبیعتا من هم به دنبالش. چند متری با خونه فاصله داشتم که متمایل به راست شد و زد روی ترمز و شیشه ش رو داد پایین. کنجکاو شدم ببینم چی میگه، کنارش ایستادم و شیشه سمت شاگرد رو دادم پایین. با همون عینک های کریستین دیورش و یه لحن تند گفت: تا کجا میخوای دنبالم بیای آقای پر رو؟!
منو میگی، آی لجم گرفته بود. هیچی نگفتم. آروم از کنارش رد شدم و ماشین رو بصورت ۹۰ درجه و عمود به کوچه، صاف جلو در پارکینگ طوری گذاشتم که نتونه گازش رو بگیره و بره. پیاده شدم و خیلی خونسرد در پارکینگ رو باز کردم. وقتی داشتم سوار ماشین میشدم فقط صداش رو شنیدم که عذرخواهی کرد و آروم رد شد. اصلا برام مهم نیست که چی شد ولی چیزی که خیلی اذیت میکنه اینه که یعنی این آدم واسه یک بار هم که شده منو توی عمرش ندیده؟! منی که ۱۰ ساله اینجا زندگی میکنم و تو هم حداقل ۶ ساله که ساکن این کوچه هستی.. در هفته ۵ ~ ۴ بار از جلوی دماغ هم رد میشیم.. خودم میدونستم ولی این بار بدجوری بم ثابت شد که ignor ام.
***
دو: مستانه یه بازی جدید با موضوع پز دادن راه انداخته. راستش همون روز که نوشته ش رو دیدم فوری براش کامنت دادم که من هم همین الان میرم و پز میدم و واقعا هم اومدم تا بنویسم... ولی هرچی فکر کردم که به چی پز بدم به هیچ نتیجه ای نرسیدم. ۲۰ دقیقه این صفحه سفید text editor توی صورتم بود و این cursor هی چشمک میزد اما ۱ کلمه هم نتونستم بنویسم. همین الان هم دارم به این فکر میکنم که من چی دارم که بخوام بهش پز بدم؟ فکر نکن دارم خودم رو چس میکنم ولی واقعیتش اینکه من هیچی واسه پز دادن ندارم. باور کن.
***
سه: چند روز پیش حدود هفت و نیم بعد از ظهر بود که داشتم میومدم خونه. تقریبا نیمه های مسیر بودم که با یکی از دخترهای کوچه مون هم مسیر شدم. یدونه دوو GTI نوک مدادی ۹۴ داره که پلاکش رو هم هنوز عوض نکرده. از اون بچه قرطی هاس. تقریبا هر روز دیده میشه. اصلا کاری به کارش نداشتم و خیلی عادی واسه خودم رانندگی میکردم ولی نمیدونم چرا تقریبا همه مسیر مشترکمون رو دقیقا پشت سرش بودم و همه چراغ قرمزها رو هم کنارش!
چند بار ازش سبقت گرفتم ولی باز دوباره جلوم سبز میشد. رفتیم و رفتیم تا اینکه پیچید توی کوچه و طبیعتا من هم به دنبالش. چند متری با خونه فاصله داشتم که متمایل به راست شد و زد روی ترمز و شیشه ش رو داد پایین. کنجکاو شدم ببینم چی میگه، کنارش ایستادم و شیشه سمت شاگرد رو دادم پایین. با همون عینک های کریستین دیورش و یه لحن تند گفت: تا کجا میخوای دنبالم بیای آقای پر رو؟!
منو میگی، آی لجم گرفته بود. هیچی نگفتم. آروم از کنارش رد شدم و ماشین رو بصورت ۹۰ درجه و عمود به کوچه، صاف جلو در پارکینگ طوری گذاشتم که نتونه گازش رو بگیره و بره. پیاده شدم و خیلی خونسرد در پارکینگ رو باز کردم. وقتی داشتم سوار ماشین میشدم فقط صداش رو شنیدم که عذرخواهی کرد و آروم رد شد. اصلا برام مهم نیست که چی شد ولی چیزی که خیلی اذیت میکنه اینه که یعنی این آدم واسه یک بار هم که شده منو توی عمرش ندیده؟! منی که ۱۰ ساله اینجا زندگی میکنم و تو هم حداقل ۶ ساله که ساکن این کوچه هستی.. در هفته ۵ ~ ۴ بار از جلوی دماغ هم رد میشیم.. خودم میدونستم ولی این بار بدجوری بم ثابت شد که ignor ام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر