چهارشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۹

آپارتمان ِ من

امروز مرخصی گرفتم. خیلی حال داد.
دیشب داشتم اینو گوش میکردم که یاد F.R.I.E.N.D.S افتادم و بعدش دلم براشون تنگ شد.
رفتم سراغ سیزن 3 و the one where Ross and Rachel take a break رو گذاشتم. دقیقه ی 19:49 ش همین آهنگه شروع میشه.
بعدش دیدم که چقدر دلم یدونه آپارتمان ِ نقلی ِ فسقلی واسه خودم میخواد.
یدونه آپارتمان که پر از خرت و پرت های بامزه باشه، یه آپارتمان که هر جاش یه رنگ ِ زنده داشته باشه، که روی درب خروجی یدونه وایت بورد کوچولو (مثه وایت بورد چندلر و جویی) بذارم و وقت هایی که خونه نیستم روش واسه برگ گلم یادداشت بذارم که هر موقع اومد بخوندشون. (سالی: هی گلی، بستنی کارامل خریدم، از توی فریزر بردار بخور... گلی: نهارت توی ماکروویو آماده ست، گرم کن بخور... و الخ)
دلم یدونه مبل IKEA ی اِل قرمز میخواد که شب ها با گلی 2 تایی روش لم بدیم و فرندز رو برای بار 1000 ام ببینیم... همونجا هله هوله بخوریم... پلی استیشن بازی کنیم... تو بغل همدیگه خوابمون ببره...

پ.ن: برام دعا کنید هرچه زودتر برنامه هام ردیف بشه

۱۷ نظر:

ايوب گفت...

ان شاء الله كه مي شه

قمقمه گفت...

مبلت که خوشگله! فرندز دینت هم که خداست ! موسیقی های انتخابی ات هم غوغا میکنه. مگه میشه کارای همچین آدمی ردیف نشه ؟

نیلوفر گفت...

الان یه جای داستان مبهمه. جان هر کی دوست داری جواب ده از فضولی ترکیدم.
خانوم گلی رو پیدا کردی حالا می خوای پیشش باشی؟؟؟؟؟

من گفت...

الان دلم خواست یکی از این مبلا داشتم!
اگه داشتم، احوالاتم میشد عین اون قسمتی که جویی و چندلر مبل ِ جدید گرفته بودن گذاشته بودن جلو تلوزیون!!!

انشالا همه چی جور میشه..همه چی روبه راه میشه..حتی گلی :-"

Unknown گفت...

:دی
:دی + :دی
:دی + خیلی :دی
خیلی :دی + خیلی :دی

نيكا گفت...

راستش الان يه سوال پيش نمياد بلكه سوال ها پيش مياد...
1 برگ گل و پيدا كردي؟
2 اگه پيداش كردي واسه چي به ما نگفتي؟ (هر چند ما كه خودمون مستر داريم)
3 كي پيداش كردي؟
4 يعني ميگي خود خودشو پيدا كردي؟
5 چه شكليه؟
6 اخلاق ش چي؟
7 الان چه احساسي داري باهاش؟
8 الان چه احساسي داري وقتي تنهايي؟
9 اين مبل خوشگله سليقه ي كيه؟
و....

وحید گفت...

جانان سخن از دل ما می گویی سلمان :d

شیما گفت...

خدا رو شکر که برگ گل رو پیدا کردی. چون اینجور به نظر میرسه که پیداش کردی و فقط منتظری که زودتر بری پیشش.
ایشالااااا که همه ی برنامه هات ردیف بشه و بری پیش برگ گلت رفیق.

پریزاد گفت...

پس عروسی افتادیم :دی

ته سیگار گفت...

این ایده آل گریها کار دستت میده
اینقدر به خودت ظلم نکن

پرومته گفت...

با این جمله موافق نیستم که میگن: گر صبرکنی زغوره حلواسازی ......اما تو صبور باش

افشین گفت...

سلمان جان بیا برو خونه گلی من خودم از خونت مواظبت می کنم اصلآ نگران نباش تا هروقتم تونستی بمون برای من مشکلی نیست آخه دوستی به همین دردا میخوره دیگه

پریسا مهاجر گفت...

واقعا برگ گلتو پیدا کردی؟تبریک می گم از ته ته اعماق دلم.باور کن تو این چند وقتی که اینجا رو می خونم همش نگران بودم نکنه جای برگ گل،کاکتوس تو طالعت اومده باشه.

سلمان گفت...

@ قمقمه: امیدوارم

@ نیلوفر: اوهوم. میخوام پیشش باشم

@ نیکا:
1- :پی
2- خب الان که دارم میگم
3- دیروز!
4- آره. امیدوارم که خودش باشه
5- شکله پنگوئن میمونه. شاید عکسش رو گذاشتم :دی (اگه اینجا رو بخونه خفه م میکنه)
6- اخلاقش شکله خودشه دیگه
7 و 8- "دسترسی به این قسمت از نوشته امکان پذیر نمیباشد"
9- سلیقه ی اون

@ پریزاد: نخیر... عروسی کجا بود؟! (آیکن تعجب)

@ پرومته: خب صبر کردم که به نتیجه رسیدم دیگه! :دی

شهریار گفت...

ایشالا به پای هم پیر شین!

حالا اون کجاس که تو اینجایی؟

شهریار گفت...

من برم واسه خودم یه کامنت بذارم!

کاوه گفت...

به به... بسلامتی و مبارکی و میمنت.

یعنی سریال برگ گل بخوبی و خوشی به انتها رسید؟ من که به سهم خودم برات
خوشحالم و خوشبختی رو برا هر دوتون آرزومند.