جمعه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۰

یک همچین مامان با جذبه‌ای دارم من

تقریبا ۳ ماه میشه که حقوق نگرفته‌ام. دیگه گفتن هم نداره هرچی پس انداز هم داشتم واسه زایمان "Marie Anne" و "Serena" تمام شده رفته.
این چند وقته همه ش دستم رفته توی جیب  مامان. (جیب بابا زیاد تعریفی نداره. بنده خدا فکر کنم اصلا جیب نداره!!)
دوباره امروز از مامان کمک هزینه گرفته‌ام و رفتم بیرون. مخارج زندگی هم که بالا.
یدونه cool pad دیدم، خوشم اومد واسه سرنا گرفتمش. لازم داشتم خب.
بعد الان مامانم اومده تو اتاقم (اشاره به کف زمین) میگه این جعبه چیه؟
من رو تختم ولو، سرنا رو از رو شکمم برداشتم و کول پد رو نشون دادم بهش (با نیش دو نقطه دی باز)
میگه چند خریدی؟
میگم اینقد
میگه یعنی همه ی اون پولی که گذاشته بودم رو میزت رو دادی، بجاش این آشغال رو گرفتی؟!
لبخند ممتد با دو نقطه دی بسته
بعد با یه قیافه غضبناک میگه فردا پس فردا بنزین هم میخوای دیگه، نه؟
نگاه ممتد بنده (بدون دو نقطه دی)
سرش رو به نشانه تاسف تکون میده و میره

پ.ن: تحریم اقتصادی شدم رفت. خدا به دادم برسه.

ماری آن: ماشینم
سرنا: MacBook Pro

۲ نظر:

ایوب گفت...

غم به دلت راه نده تحریم ها در اراده ما اثری نداره

مریم بانو گفت...

هی وای من ...
عب نداره ! منم بودم احتمالا چیزی که در لحظه دلم میخواست رو میخریدم !
ما ایرانی هستیم ! یک عمر داریم با تحریم زندگی میکنیم ! نگران نباش !