شنبه، دی ۳۰، ۱۳۹۶

725

امروز صبح مجبور بودم بروم دانشگاه. این ترم طرح ۲ و ۳ را با هم گرفته بودم که ترم بعدی بتوانم پایان نامه را بگیرم. طرح ۳ خوب پیش رفت اما در نقطه مقابل،‌ برای طرح ۲ کار درست و حسابی‌ای انجام ندادم. نه اینکه نخواسته باشم.. فرصت نمی‌شد. لامصب طرح ۳ اینقدر استاد سختگیر و مزخرفی داشت که کل هفته درگیر کارهایی بودم که باید برای هفته بعد برایش آماده می‌کردم.
استاد طرح ۲ (که مدیر گروه هم هست) آدم ریلکسی است. هیچ کاری به کارم نداشت و من هم فقط امروز و فردا کردم، به امید اینکه کمی بیشتر ازش زمان بگیرم و کارهایش را انجام بدهم.
گذشت تا اینکه به یکی دو تا از همکلاسی‌ها پیغام داده بود که فلانی (یعنی من) اوضاعش بیریخت است!!
برای همین امروز صبح رفتم دانشگاه تا بلکه بتوانم یک جوری دلش را به دست بیاورم و زمان بخرم تا بتوانم خودم را جمع و جور کنم.
از صبح که رسیدم چند نفر بودند که جلسه دفاع داشتند و استاد هم توی جلسه بود. من هم زمان مرخصی‌ام محدود بود و باید برمی‌گشتم. دست از پا درازتر آمدم دفتر و به استادم تکست زدم که باید باهاتون تماس بگیرم و از این حرف‌ها.. او هم جواب میدهد که فقط پیام بده!!
فهمیده که برای چه کاری می‌خواهم باهاش حرف بزنم.
فردا صبح دوباره باید شانسم را امتحان کنم که رضایت بدهد تلفنی باهاش صحبت کنم. اگر نشد باید برایش توی تلگرام چیزی بنویسم و وضعیت درب و داغانم را حالی‌اش کنم.
اگر پایش را توی یک کفش کند و بخواهد حذفم کند قشنگ بگا رفته‌ام. طرح ۳ را که این همه برایش زحمت کشیده‌ام می‌رود روی هوا و ترم بعدی پایان نامه را هم نمی‌توانم بگیرم.
فقط برایم دعا کنید که معضل دانشگاه هم به بقیه بدبختی‌هایم اضافه نشود.



پ.ن: خیلی اتفاقی به این نوشته بر خوردم که یک چالش ۳۰ روزه برای نوشتن وبلاگ راه انداخته است.
"در این چالش قرار است خودمان رو متعهد کنیم که به مدت ۳۰ روز هر روز یک پست وبلاگ نوشته و منتشر کنیم"
پیش خودم فکر کردم شاید بد نباشد که برای عوض شدن حال و هوایم خودم را مجبور کنم که در طول یک ماه، هر روز پست جدیدی بنویسم. شما هم اگر حال و حوصله‌اش را دارید از همین امروز دست به کار شوید و پست‌هایتان را با #چالش_وبلاگنویسی منتشر کنید.

هیچ نظری موجود نیست: