سه‌شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۶

سرخی تو از من ، زردی من از تو

آخرین ۳شنبه سال هم تمام شد... به همین راحتی. الان که فکرش رو میکنم باورم نمیشه که یک سال دیگه هم رفت. انگار همین دیروز بود که با دوستام زدیم بیرون و تق و توق و آتیش سوزوندن و فرار کردن از دست یگان و ...
با اینکه من همیشه پایه ی این کارا بودم و هستم اما نمیدونم چرا امسال اصلا حال بیرون رفتن رو هم نداشتم.
به اصرار مامانم قدم زنان رفتیم تا ببینیم بیرون چه خبره. آخه منطقه ما از قدیم و ندیم پاتوق ملت واسه ۴شنبه سوری بوده و هست.
همون داستان همیشگی. فـــــــــــــیــــــــش... تـــــــق... تــــــوق... بـــــــــــــــــــــــــــــــــوم... ، بعدش هم پلیس ِ زره پوش و فرار. ۲ دقیقه بعد دوباره روز از نو و روزی از نو.

سال های قبل کوله پشتی م رو پر از مهمات میکردم و مثه متخصصین انفجار از این طرف به اون طرف میدوییدم اما امسال حتی انگیزه روشن کردن یه ترقه کبریتی رو هم نداشتم.
تا حدود ساعت ۹:۳۰ بین مردم و پلیس درگیری بود اما بعدش ظاهرا ضد شورش هم کم آورد و بیخیال شد. (گرچه قبول ندارم که این عوضی ها کم بیارن و بهتره بگم که دیگه حال و حوصله اذیت کردن نداشتن). ۴-۳ تا از ماشین های سیستم دار وسط رسالت ایستاده بودن و آهنگ گذاشته بودن و ملت هم یه آتیش خیلی بزرگ روشن کرده بودن و بزن و برقص. برنامه با حالی بود. من که فقط تماشاچی بودم. یه اعتراف هم باید بکنم و اون این که در و داف ترکونده بودن. Hot Chick های به تمام معنا.
دیگه ۱۱:۰۰ بود که اومدیم خونه. اصلا واسه عید آماده نیستم. امروز دیگه به هر بدبختی بود اتاقم رو تر و تمیزکردم و از دست نق زدن های مامانم راحت شدم.

هیچ نظری موجود نیست: