سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۸

قُل درونی ِ من

به دعوت پریزاد عزیز قرار شده که از قُل م (دوقلوی خیالی) بنویسم. از اینکه تو عالم وبلاگ یا واقعیت کی می تونه دوقلوی من باشه.

راستش من از زمانی که یادم میاد یدونه دوقلویی داشته م که همیشه و همه جا با من بوده و هست و به هیچ وجه خیالی نیست!
اصلا شاید بشه گفت که این "قُل" یه جورایی مکمل این آدمیه که الان داری میبینی (و حتی ممکنه من مکمل اون باشم). بطور کلی از من جدا نیست. دقیقا قسمتی از وجود و شخصیت منه و شدیدا باهاش در ارتباطم. هر روز باهاش حرف میزنم، درد دل میکنم، مشورت میکنم، با هم دعوا میکنیم و خیلی چیزای دیگه.
**شاید برات خنده دار باشه اما همین الان هم که دارم مینویسم اون یکی هم داره توی مخم حرف میزنه و میگه که چی بنویس و چی ننویس. موقع هایی که دارم فکر میکنم مثه این میمونه که در ۱ زمان ۲ نفر دارن با همدیگه فکر میکنن و خدا به دادم برسه اگه این دوتا در اون لحظه با هم بحثشون بشه و نظرشون مخالف هم باشه. یکی از دلایلی که گاهی وقتا (مخصوصا موقع درس خوندن) نمیتونم روی موضوع خاصی تمرکز کنم اینه که ۲تا نقطه تمرکز دارم، و این یعنی فاجعه. چرا؟ چون مجبورم که هر ۲ تا کار رو انجام بدم!**
اگه بخوام از خصوصیاتش بگم توضیحش شاید یه ذره سخت باشه. چون تبدیل کردن اون حالت ها و خصوصیت ها به کلمه برام مشکله. در کل هیچ قالب و فرمولی نداره، اصلا موجود قابل پیشبینی و روتینی نیست. **هر موقع که اراده کنه میتونه تبدیل به یه دختر بشه، پیرمرد بشه، سوسک بشه، فیلسوف بشه، میتونه تبدیل به شوخ ترین موجود کره زمین بشه، میتونه افسرده باشه. اصولا همه چیزی میتونه باشه. هیچ محدودیت زمانی و مکانی نداره. مثلا اگه حوصله مون سر بره خیلی راحت با هم میریم پاریس و توی یه کافه ی کنار سِن میشینیم و قهوه میخوریم و گپ میزنیم. بعدش هم دوباره میایم اتاقمون.**
این دوقلوی من به شدت فعاله. به اندازه ای که حتی نمیتونم تشخیص بدم که این منم یا اون یکی!
تو دنیای وبلاگی با تارا و ساسوشا به شدت حس دوقلو بودن دارم. و تو دنیای واقعی هم در درجه اول با مامانم، بعدش Manon ، گاهی وقتا هم شهریار و سپیده و سارا. نمیدونم چرا توی دنیای واقعی هنوز اون دوقلوی دلچسبم رو کشف نکردم.

همه کسانی که این رو خوندن دعوت هستن برای نوشتن از دوقلوی درونیشون.

پ.ن: چیزایی رو که بین ** نوشتم از قول او یکی بوده!
بی ربط نوشت: لوله کشی مربوط به خونه خودمون نبود!
بعدا نوشت: الان که یه دور نوشته م رو خوندم به این نتیجه رسیدم که اصلا نتونستم توصیفش کنم. شاید واسه اینه که اون بدجنس عوضی اجازه نداده!!!

۲ نظر:

من گفت...

سلام
قالب اونور ایراد داره که باید درست شه..امیدوارم درست شه که بتونم بنویسم..

من گفت...

اوووه! چرا اینجا اینقدر عقبه؟!