دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۸

نویسنده ادب می شود

پروردگارا...
این بنده ی حقیر مثه سگ پشیمون شده. اصلا گه خوردم، خوب شد حالا؟
از این به بعد مثه بچه آدم میرم سر کار و زیاد هم شکایت نمیکنم. فقط یه لطفی کن و دیگه type A به جونم ننداز. آفرین.

پ.ن: راستی خدا جونم، یه سوالی هم میشه بپرسم؟ واسه چی بقیه حرف هام رو پشت گوش میندازی اما به محض اینکه یه همچین ایده مسخره ای از ذهنم گذشت، معطل نکردی و مثه برق جواب دادی؟ :پی

۹ نظر:

عاطفه گفت...

:))
سلمان از دستٍ تو...

شیما گفت...

سلام بر سلمان
خدا دیگه نمی دونه از دست تو چیکار کنه. چقدر غر می زنی پسر :پی

خدا گفت...

آخه بنده جان مگه من بیکارم بشینم تو رو بذارم سر کار؟

خدا گفت...

ضمنا بنده جان حالا که صحبتش کشیده شد وسط:

تو به من بگو چطوری میتونم یه دختر خوشگل با مشخصات ذکر شده رو از آسمون واست بفرستم؟

خودت جای من بودی میکردی این کارو؟

خانومی گفت...

ای بابا راست میگه دیگه سلمان جان.این خدای بدبخت به کدوم ساز تو برقصه ؟؟نکنه میگه نکرد میکنه میگی چرا کردی!!بیچاره چی کار کنه دیگه؟؟

نیلوفر گفت...

خب با خلوص نیت خواستی خدا هم بهت داده. بقیه رو از روی شکم سیری گفتی لابد.

ايوب گفت...

خوشحالم كه خوب شدي و خوب شدي
خوب شدي اول به خاطر احوالات جسمانت بود خوب شدي دوم اندر باب احوالات روحاني و عشق ورزيدن به كار
اما در مورد دوم هماگه نتيجه رسيدي و خدا جوابتو داد به من هم بگو چون فكر كنم من هم هميشه مشمول اين بخشش بي دريغ واقع مي شم :دي

Unknown گفت...

دقیقا تا همین یک ساعت پیش فکر می کردم، نسبت به قبل(یعنی مثلا 4-5 ماه پیش) کلی آدم شدم.
اما دقیقا از همین یک ساعت پیش فهمیدم عمرا آدم بشو نیستم.
حالا دلیلش بماند. :دی

تو هم فکر نمی کنم ادب بشی، فعلا داغی، فقط داری لفظ میای... :پی

نیکا گفت...

سلام خوبي؟ بهتر شدي؟
چند بار اومدم نظر بذارم ولي صفحه ش باز نشد!