سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹

جرات

"ببین، من آن وقت همه ش از خودم میپرسیدم چرا آنقدر احمقم. اگر دیگران نفهم هستند و من یقین دارم که نفهمند، پس چرا خودم نمیخواهم عاقلتر شوم؟ بعد فهمیدم که اگر منتظر شوم تا همه عاقل شوند، خیلی وقت لازم است... بعد فهمیدم که چنین چیزی هرگز نخواهد شد، مردم تغییر نخواهند کرد و کسی آنها را تغییر نخواهد داد، و ارزش ندارد که انسان سعی بیهوده کند. این قانون آنهاست... قانون است. و من میدانم کسی که عقلا و روحا قوی باشد، آن کس بر آنها مسلط خواهد بود. کسی که جسارت زیاد داشته باشد. آن کس در نظر آنها حق خواهد داشت. آن کس که امور مهم را نادیده بگیرد، او قانونگذار آنهاست. کسی که بیشتر از همه جرات کند، او بیش از هر کس دیگری حق دارد!
تا به حال چنین بوده و بعدها نیز چنین خواهد بود. باید کور بود که اینها را ندید!"

جنایت و مکافات - صفحه 597

۱۰ نظر:

Unknown گفت...

من عاشق بعضی قسمت های اینطوری اش هستم. جلوتر که بری حس راسکلنیکف در مقابل کاری که کرده و همه اونو جنایت می دونند خیلی خوب توصیف شده. خوب رسیدی ها ! سرعتت بالاست! اما من بردم.

ایمان گفت...

hi sali
i read your favorite sentences from that acclaimed novel
i think i must read this book as soon as possible

پریزاد گفت...

من فکر می کنم راست می گه ... حتی اگه عقلا و روحا هم کسی قوی نباشه ، همین که جرات داشته باشه و البته جسارت ، خیلی کارا می تونه بکنه ... نمونه های بدشو زیاد دارم تو اطرافم می بینم خیلی زیاد ...

زکریا گفت...

هنوز نخوندمش اما بدجور کرمش به جونم افتاده !

مرضیه گفت...

اومدم یه سلام و عرض ادب بکنم که بگم به یادت هستم! هرچند این روزا یه کوچولو نسبت یه وبلاگا سر به هوا شدم
خلاصه اینکه سلام سلمان..

Silent گفت...

بنظرت چند % مردم دنیا میفهمند
از اون کسایی که میفهمند چند % دنیا رو کنترل میکنن
و توی ایران چرا هرکسی که نمیفهمه به یجایی رسیده
ما چه عاقلهای بیچاره ای هستیم که حریف نادونها نمیشیم ، شاید اونقدر نادونیم که خودمون رو عاقل فرض کردیم

ته سیگار گفت...

راستی یادم رفت مشخصاتم رو بدم
نگی اومد یه حرفی زد در رفت D:

Unknown گفت...

راجع به کامنت ات : اولا مرسی ! دوما من نمی دونم چرا از وودی آلن و فیلماش خوشم نمیاد! یعنی اصلا یه خط در میون و این حرفا نداره ! در کل خوشم نمیاد !

Morteza گفت...

دیروز رفتم کتابخانه تا در شروع فصل امتحانات "جنایت و مکافات" را بخوانم اما نمی دانم چرا این عادت مرا رها نمی کند که یکسره می روم سراغ لاتین زبان ها و باز از قفسه ی اروپای شرفی ها پریدم به لاتین زبان ها؛ این باز ژوزه ساراماگو با "همه ی نام ها" مرا خر کرد. اما امیدوارم در تابستان این روس خنزر پنزر را بخوانم!!!

زهرا گفت...

از وبلاگهایی که واسه نوشتن قانون خاصی ندارند خوشم میاد
راستی سلام

همیشه می خونمت