جمعه، مهر ۱۶، ۱۳۸۹

473

همه چیز از اینجا شروع شد.
اون اوایل زیاد سر و کله ش پیدا نمیشد و شاید بیشتر از 12-10 بار در ماه نمیدیدمش، اما توی این یکی دو ماه اخیر دیوونه م کرده. هر شب به زور خودشو میندازه تو بغلم و نمیذاره راحت بخوابم. واقعیتش اینه که اصلا نمیذاره بخوابم!
بدبختانه بیشتر وقت ها دیگه بی/کی/نی هم تنش نیست.
اعصاب و روانم رو به فاک داده :دی

۵ نظر:

یازده دقیقه گفت...

خوبیش اینه که الان دیگه میدونی اون پشت چه خبره :پی

Unknown گفت...

به راستی که نیشمان تا پسِ گردنمان باز شد... :دی
جانِ من، سلمان! تو با این بی‌خوابی‌های دلنشین، اعصاب و روانت به فاک می‌ره؟ :دی
من که سر درد همیشگی‌م هم خوب می‌شه! :دی
باور نمی‌کنی، از خودش بپرس! :پی

من گفت...

پس بلاخره كار خودتو كردي؟! :دي

Unknown گفت...

wow ! wow !

هه هه !

I like this post !

نيكا گفت...

الان يعني با دندون بازش كردي كه ديگه بيكينيش تنش نيست؟ :دي