امروز صبح یه خورده زودتر از همیشه رسیدم کارگاه. از ماشین که پیاده شده دیدم "راه خدا"
* رفته روی پشت بام اتاق نگهبانی و هول هولکی داره یه پتو روی یه چیزی پهن میکنه.
از همون دور داد زدم هوووووووی راه خدا... (دقیقا همینطور)، چیکار میکنی؟
با یه قیافه مظلومانه ای گفت پتو شستیم مهندس، انداختم روی لوله بخاری خشک بشه.
**
پیش خودم گفتم کدوم ابلهی صبح ساعت 7 پتو میشوره آخه؟؟؟ و همینطور که داشتم میرفتم به اون سمت به این فکر میکردم که اینا که اصلا اونجای سقف دودکش ندارن!
نزدیک که شدم دیدم به به... آقایون دیش گذاشته ن.
حبیب و شیر ممد هم اومدن بیرون و نیششون تا بناگوش باز.
خیلی cool به حبیب گفتم: با نبشی 3 یه قوطی تمیز میسازی میذاری روش، بعدش هم یه پارچه ای گونی ای چیزی میکشی روش که اینجوری ضایع نباشه. پیش بقیه بچه ها هم سر و صداش رو در نیارین.
بعد هم راهمو کشیدم رفتم، اون 3 تا هم خوشحال.
عصر که تعطیل کردیم، تو دفتر بودم و داشتم آماده میشدم برم که دیدم همه ی کارگرها یکی یکی دارن میرن تو اتاق شیر ممد اینا. 2م افتاد.
رفتم تو اتاقشون، دیدم بعــــله... سیبیل به سیبیل نشستن پای "من و تو 1" ... بفرمایید شام.
هیچی، نشستم لیست همه ی کانال هاشون رو مرتب کردم و دادم دستشون. شماره 1 رو هم گذاشتم بی/بی/سی!
حسابی هم بهشون تاکید کردم این کانال شماره 1 رو زیاد نگاه کنید بلکه یه ذره فهم و شعورتون رشد کنه و بفهمید دنیا دست کیه و چی به چیه.
بعد از بی/بی/سی هم من و تو 1 و 2 رو گذاشتم براشون.
نتیجه گیری: این کارگرها عمرا دیگه روزها واسه اضافه کاری بمونن. جمعه ها هم دیگه کار تعطیل میشه! :دی
*: تعجب نکنید، اسمش واقعا همینه!
**: باز هم تعجب نکنید، از این موجودات هیچ چیز بعید نیست!
پ.ن: امروز خیلی اتفاقی فهمیدم
Brittany Murphy توی دسامبر 2009 فوت کرده ):