جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۷

ج م ع ه

باز هم جمعه. فرقی نمیکنه که چطور شروعش کنی، مهم اینه که چیزی قرار نیست عوض بشه. همون کلیشه ی همیشگی.

دیشب ساعت ۴ خوابیدم و به سختی ۷ بیدار شدم. با MaNoN و مهرداد - که حکم استاد واسه من و محمدرضا داره - قرار گذاشته بودیم که بریم شات های جدید بگیریم. عالی بود. واقعا انرژی آدم رو تخلیه میکنه و این دقیقا همون چیزیه که من بهش احتیاج دارم.
دیشب من و شیوا و کیمیا و سپیده و کورش واسه شام رفتیم بیرون. (به ترتیب از راست به چپ معرفی میکنم: خودم، خواهرم، ۲ختر داییم، ۲ختر خاله و داداشش). خوش گذشت. بعد از شام هم با هاچ بک کیمیا تا آخر شب گشت میزدیم. کلی پایه خنده بود. بسی کیف کردیم. راستی ۱۲ ام تولد شیوا بود و هدیه من هنوز به دستش نرسیده. خیلی تلاش کردم تا به موقع آماده بشه اما نشد. تقصیر خودشه، وقتی چیزای عجیب و غریب از آدم بخواد همینه دیگه. اصلا به من چه!

هیچ نظری موجود نیست: